معنی سرگرم
سرگرم
مشغول
تصویر سرگرم
فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با سرگرم
سرگرم
سرگرم
مشغول و بجد در کاری مشغول شونده
فرهنگ لغت هوشیار
سرگرم
سرگرم
مشغول
فرهنگ فارسی معین
سرگرم
سرگرم
کسی که حواسش متوجه کاری یا چیزی است، مشغول، متوجه، سر خوش، سرمست
فرهنگ فارسی عمید
سرگرم
سرگرم
Amused, Entertained
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سرگرم
سرگرم
развесёлый , развлекённый
دیکشنری فارسی به روسی
سرگرم
سرگرم
amüsiert, unterhalten
دیکشنری فارسی به آلمانی
سرگرم
سرگرم
розважений , розважений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سرگرم
سرگرم
zabawny, zabawiony
دیکشنری فارسی به لهستانی
سرگرم
سرگرم
愉快的 , 娱乐的
دیکشنری فارسی به چینی