جدول جو
جدول جو

معنی سرگذشت - جستجوی لغت در جدول جو

سرگذشت
آنچه بر کسی گذشته، حادثه ای که برای کسی رخ داده، شرح حال، برای مثال بپرسیدشان کاندر این ساده دشت / چه دارید از افسانه ها سرگذشت (نظامی۶ - ۱۱۱۳)
تصویری از سرگذشت
تصویر سرگذشت
فرهنگ فارسی عمید
سرگذشت
(سَ گُ ذَ)
واقعه و احوال. (آنندراج). ماجرا. (شرفنامۀ منیری). سمر. (بحرالجواهر). واقعه و حادثه و اتفاق و ماجرا. (ناظم الاطباء). شرح حال:... و سرگذشت های ایشان بر آنجای نبشته است. (حدود العالم). امیر سبکتکین با من (احمد بونصر) حدیث میکرد و احوال و اسرار و سرگذشت های خویش بازمینمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 200).
همه با دگر هدیه ها پیش برد
همه سرگذشتش بر او برشمرد.
اسدی.
چو بشنیده بد سرگذشت پدر
به خون کرده بد جامۀ خویش تر.
شمسی (یوسف و زلیخا).
از سرگذشت او یکی آن است که... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 61). و سرگذشت او بسیار است و در این کتاب بیش از این تطویل نتوان کردن. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 83).
چون سرگذشت مجنون پر فتنه و بلا
چون داستان وامق پر آفت و خطر.
مسعودسعد.
کسی از حیز سرگذشت نخواست
حیز را کون گذشت آید راست.
سنایی.
از سرگذشت بود و نبود همه جهان
دیوان عنصری است ز محمود یادگار.
سوزنی.
کیست کز سرنوشت طالع من
سرگذشتی به داور اندازد.
خاقانی.
بپرسیدشان کاندر این ساده دشت
چه دارید از افسانه هاسرگذشت.
نظامی.
چنین بود گوینده را سرگذشت
سخن کآمد آنجا ورق درنوشت.
نظامی.
چو برگفتی ز شیرین سرگذشتی
دهان مریم ازغم تلخ گشتی.
نظامی.
چون که گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی دیگر ز بلبل سرگذشت.
مولوی.
معجزات این جا نخواهد شرح گشت
ز اسب و سلطان گوی و حال و سرگذشت.
مولوی.
به خوابش کسی دید چون درگذشت
بگفتا حکایت کن از سرگذشت.
سعدی.
بر اینت بگویم یکی سرگذشت
که سستی بود زین سخن درگذشت.
سعدی.
و کوکبی باپیش حسن بن یزید بازآمد و قصه و سرگذشت با او بازگفت. (تاریخ قم ص 231).
سرگذشت اهل دل را از نظیری بشنوید
عندلیب آشفته تر میگوید این افسانه را.
نظیری.
، کیفیت و حالت، سرانجام، حقیقت، تذکار و یادآوری هر چیز گذشته و بیان احوال گذشته و رفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سرگذشت
واقعه و احوال، ماجرا
تصویری از سرگذشت
تصویر سرگذشت
فرهنگ لغت هوشیار
سرگذشت
((سَ گُ ذَ))
رویداد، واقعه، شرح حال
تصویری از سرگذشت
تصویر سرگذشت
فرهنگ فارسی معین
سرگذشت
شرح حال، حکایت، احوال
تصویری از سرگذشت
تصویر سرگذشت
فرهنگ واژه فارسی سره
سرگذشت
شرح حال، ترجمه احوال، بیوگرافی، ماوقع، ماجرا، واقعه، احوال، افسانه، حکایت، داستان، قصه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باگذشت
تصویر باگذشت
سخاوتمند، بخشنده، آنکه از حق خود یا طلب خود چشم بپوشد، آنکه از جرم و گناه دیگری درگذرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درگذشتن
تصویر درگذشتن
مردن، درگذشتن
پیشی گرفتن
گذشت کردن، از گناه کسی چشم پوشیدن
دست برداشتن
گذشتن، رفتن، عبور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگزیت
تصویر سرگزیت
پولی که در قدیم مسلمانان از اهل ذمه می گرفتند، باج و خراج، جزیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
آنچه از روز ازل برای انسان مقدر شده، بخت، طالع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگوشت
تصویر پرگوشت
گوشت دار، فربه، چاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درگذشت
تصویر درگذشت
درگذشتن، کنایه از مرگ، مردن، وفات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگشته
تصویر سرگشته
سرگردان، حیران، آواره، در به در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگذشتن
تصویر برگذشتن
گذشتن، سپری شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگوشی
تصویر سرگوشی
سخن گفتن به صورت آهسته، درگوشی
سرگوشی کردن: آهسته و بیخ گوش با کسی سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درگذشته
تصویر درگذشته
رفته، کنایه از مرده، فوت شده
فرهنگ فارسی عمید
(لَ قَ)
درگذشتن. فوت. وفات. موت. مرگ. مردن: درگذشت وی به رمضان سال فلان بود. بمناسبت درگذشت فلان مجلس یادبودی در فلان جا منعقد است. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درگذشتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرگشته
تصویر سرگشته
شوریده، سراسیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
قضا، قدر، نوشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگزیت
تصویر سرگزیت
باج و خراج، جزیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگذشتن
تصویر برگذشتن
طی شدن، سپری شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گذشت
تصویر در گذشت
فوت، وفات، موت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باگذشت
تصویر باگذشت
سخی، کریم، جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگذشته
تصویر سرگذشته
ماجرا، حکایت، داستان، ماوقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
((~. نِ وِ))
تقدیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درگذشتن
تصویر درگذشتن
((دَ گُ ذَ تَ))
عبور کردن، گذشت کردن، بخشیدن، مردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرگزیت
تصویر سرگزیت
((~. گَ))
جزیه، باج، سرگزید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درگذشت
تصویر درگذشت
((دَ. گُ ذَ))
مرگ، وفات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرگشته
تصویر سرگشته
((~. گَ تَ))
سرگردان، آواره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
قضا و قدر، قسمت، تقدیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درگاشت
تصویر درگاشت
آنتروپی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درگذشته
تصویر درگذشته
متوفی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درگذشت
تصویر درگذشت
وفات، فوت شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
رحلت، فقدان، فوت، مرگ، موت، وفات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پرگوشت
تصویر پرگوشت
Beefy
دیکشنری فارسی به انگلیسی