- سرکحلی
- هر چیز سیاه (عموما)، ابر سیاه (خصوصا)
معنی سرکحلی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حالت و کیفیت سبکدل
مغلوب کردن، فرونشاندن شورش
چیزی که از کرایه دار سوای کرایه دکان بگیرند و آن مزد گشودن قفل است که داخل کرایه نیست، پولی که کسی به کس دیگر بدهد تا خانه یا دکانی را که در اجاره اوست بوی واگذار کند
فروکوفتن دشمن و او را خوار و زبون ساختن
((سَ قُ))
فرهنگ فارسی معین
حق پیشه و کسب با سرقفلی واگذار می شود و اجاره ای هم تعیین می گردد ومالک نمی تواند بدون تسویه حساب سرقفلی ملک خود را بفروشد
پولی که کسی به کس دیگر بدهد تا خانه یا دکانی را که در اجارۀ اوست به وی واگذار کند
کرانی
عصیان، تمرد
کناری کرانه ای منسوب به ساحل، کسی که در کنار دریا یا رود اقامت دارد. یا بلاد (شهرهای) ساحل نشین دریا بار
بازرسی
گردن کشی، نافرمانی، یاغی گری، رسیدگی و بازرسی
سرکشی کردن: کنایه از گردن کشی کردن، نافرمانی کردن، به کاری رسیدگی کردن، محلی را بازرسی کردن
سرکشی کردن: کنایه از گردن کشی کردن، نافرمانی کردن، به کاری رسیدگی کردن، محلی را بازرسی کردن
نافرمانی، بازرسی، رسیدگی
Rebelliousness, Waywardness
мятежность , своенравие
Rebellion, Eigensinn
бунтарство , норовистість
buntowniczość, krnąbrność
叛逆 , 任性
rebeldia, obstinação
ribellione, caparbietà
rebeldía
rébellion, indiscipline
rebellie, eigenzinnigheid
बगावत , हठ
pemberontakan, keras kepala
تمرّدٌ , عنادٌ
반란 , 고집스러움
מרד , עַקְשָׁנוּת
反抗 , わがまま
isyankârlık, dikbaşlılık
uasi, ukaidi
การกบฏ , ความดื้อรั้น
বিদ্রোহ , একগুঁয়েমি
بغاوت , سرکشی