جدول جو
جدول جو

معنی سرکحلی - جستجوی لغت در جدول جو

سرکحلی
(سَ کُ)
هر چیز سیاه عموماً و ابر تیره سیاه خصوصاً. (برهان)
لغت نامه دهخدا
سرکحلی
هر چیز سیاه (عموما)، ابر سیاه (خصوصا)
تصویری از سرکحلی
تصویر سرکحلی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
گردن کشی، نافرمانی، یاغی گری، رسیدگی و بازرسی
سرکشی کردن: کنایه از گردن کشی کردن، نافرمانی کردن، به کاری رسیدگی کردن، محلی را بازرسی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکوبی
تصویر سرکوبی
فروکوفتن دشمن و او را خوار و زبون ساختن
فرهنگ فارسی عمید
پولی که کسی به کس دیگر بدهد تا خانه یا دکانی را که در اجارۀ اوست به وی واگذار کند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی است از دهستان جرگلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد. کوهستانی و گرمسیر است و 415 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ قُ)
چیزی که از کرایه دار سوای کرایۀ حویلی یا دوکان بگیرند و آن مزد گشودن قفل است که داخل کرایه نیست. (آنندراج). حقی که بازرگان و کاسب نسبت به محلی پیدا میکند بجهت تقدم در اجاره، شهرت، جمعآوری مشتری و غیره. (فرهنگ فارسی معین). حق آب و گل. حقی که مستأجر را پیدا آید در دکان و یا حمام و یا کاروان سرایی و امثال آن و او آن حق را به مستأجر بعد خود تواند فروخت. (یادداشت مؤلف) : حاصل مال اجارت از این بازار هر حال مبلغ چهل هزار درم است بیرون از تکلفات عمال و توقعات عمال و مرسومات حراس و وظایف سقا و سرقفلی سرادار. (ترجمه محاسن اصفهان ص 5).
گشاد عاشقی زآن جبهه دیدی
اگر می داشت سرقفلی کلیدی.
محسن تأثیر (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
داروغگی، سربراهی کار، ممتازی، اهتمام، سرانجام امری. (غیاث) (آنندراج).
- سرکاری کردن، کارفرمایی و رسیدگی به کاری کردن
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان اندیکای بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. دارای 170 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
تیره ای از ایل بویراحمدی کوه کیلویۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88)
تیره ای از طایفۀ خدیوی ممسنی فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 90)
طایفه ای از طوایف ناحیۀ سراوان کرمان. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 98)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
گوشمال دادن. مغلوب کردن. فرونشاندن شورش: سپاهی به سرکوبی دشمن فرستاده شد
لغت نامه دهخدا
(کَ)
منسوب به کرکیل. رجوع به کرکیل و کراکله شود
لغت نامه دهخدا
(چَ رِ کُ)
کنایه از آسمان است. (برهان) (آنندراج). آسمان. (ناظم الاطباء). برای آسمان استعمال کنند. (از فرهنگ نظام). کنایه از آفتاب است. (انجمن آرا) ، ابرسیاه را نیز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از ابر سیاه. (آنندراج) ، کنایه از شب. (آنندراج). برای شب استعمال کنند. (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
چیزی که از کرایه دار سوای کرایه دکان بگیرند و آن مزد گشودن قفل است که داخل کرایه نیست، پولی که کسی به کس دیگر بدهد تا خانه یا دکانی را که در اجاره اوست بوی واگذار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکوبی
تصویر سرکوبی
مغلوب کردن، فرونشاندن شورش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبکدلی
تصویر سبکدلی
حالت و کیفیت سبکدل
فرهنگ لغت هوشیار
کناری کرانه ای منسوب به ساحل، کسی که در کنار دریا یا رود اقامت دارد. یا بلاد (شهرهای) ساحل نشین دریا بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
بازرسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
نافرمانی، بازرسی، رسیدگی
فرهنگ فارسی معین
((سَ قُ))
حق پیشه و کسب با سرقفلی واگذار می شود و اجاره ای هم تعیین می گردد ومالک نمی تواند بدون تسویه حساب سرقفلی ملک خود را بفروشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساحلی
تصویر ساحلی
کرانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
عصیان، تمرد
فرهنگ واژه فارسی سره
قلع وقمع، اضمحلال، تنبیه، سیاست، مجازات، گوشمالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
Rebelliousness, Waywardness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
rébellion, indiscipline
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بالاترین کرت هر پاره ی زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
اضافه بر سازمان، بیش از مقدار مقرر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
мятежность , своенравие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
Rebellion, Eigensinn
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
бунтарство , норовистість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
buntowniczość, krnąbrność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
叛逆 , 任性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
rebeldia, obstinação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
ribellione, caparbietà
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
rebeldía
دیکشنری فارسی به اسپانیایی