جدول جو
جدول جو

معنی سرکوبی

سرکوبی
فروکوفتن دشمن و او را خوار و زبون ساختن
تصویری از سرکوبی
تصویر سرکوبی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرکوبی

سرکوبی

سرکوبی
گوشمال دادن. مغلوب کردن. فرونشاندن شورش: سپاهی به سرکوبی دشمن فرستاده شد
لغت نامه دهخدا

سرکوبی

سرکوبی
دهی از دهستان اندیکای بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. دارای 170 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

زرکوبی

زرکوبی
عمل و شغل زرکوب طلاکاری، هر چیزی که روی آن طلا کاری شده باشد
زرکوبی
فرهنگ لغت هوشیار

سرکوبه

سرکوبه
طعنه، سرزنش
گُرز گران، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گُرزِه، دَبوس، لَخت، چُماق، سَرپاش، عَمود، مِقمَعِه
سرکوبه
فرهنگ فارسی عمید