جدول جو
جدول جو

معنی سرقفلی

سرقفلی
پولی که کسی به کس دیگر بدهد تا خانه یا دکانی را که در اجارۀ اوست به وی واگذار کند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرقفلی

سرقفلی

سرقفلی
چیزی که از کرایه دار سوای کرایه دکان بگیرند و آن مزد گشودن قفل است که داخل کرایه نیست، پولی که کسی به کس دیگر بدهد تا خانه یا دکانی را که در اجاره اوست بوی واگذار کند
فرهنگ لغت هوشیار

سرقفلی

سرقفلی
حق پیشه و کسب با سرقفلی واگذار می شود و اجاره ای هم تعیین می گردد ومالک نمی تواند بدون تسویه حساب سرقفلی ملک خود را بفروشد
فرهنگ فارسی معین

سرقفلی

سرقفلی
چیزی که از کرایه دار سوای کرایۀ حویلی یا دوکان بگیرند و آن مزد گشودن قفل است که داخل کرایه نیست. (آنندراج). حقی که بازرگان و کاسب نسبت به محلی پیدا میکند بجهت تقدم در اجاره، شهرت، جمعآوری مشتری و غیره. (فرهنگ فارسی معین). حق آب و گل. حقی که مستأجر را پیدا آید در دکان و یا حمام و یا کاروان سرایی و امثال آن و او آن حق را به مستأجر بعد خود تواند فروخت. (یادداشت مؤلف) : حاصل مال اجارت از این بازار هر حال مبلغ چهل هزار درم است بیرون از تکلفات عمال و توقعات عمال و مرسومات حراس و وظایف سقا و سرقفلی سرادار. (ترجمه محاسن اصفهان ص 5).
گشاد عاشقی زآن جبهه دیدی
اگر می داشت سرقفلی کلیدی.
محسن تأثیر (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا

سر قفلی

سر قفلی
حقی که بازرگان و کاسب نسبت به محلی پیدا می کنند به جهت تقدم در اجاره شهرت جمع آوری مشتری و غیره
فرهنگ لغت هوشیار

سرقلی

سرقلی
یکی از طوایف هفت لنگ بختیاری که در مال امیر سوسن سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا