- سرپیچ
- دستار عمامه، زینتی از زر و سیم و جواهر که در عمامه و دستار قراردهند، یکی از اجزای چراغ نفتی که فتیله در آن جا میگیرد و آن را ببدنه چراغ نصب کنند و لوله روی آن قرار گیرد
معنی سرپیچ - جستجوی لغت در جدول جو
- سرپیچ
- آلتی در چراغ برق که لامپ به آن پیچیده می شود، آلتی در چراغ نفتی که فتیله در آن بالا و پایین می رود، عمامه، دستار، شالی که به دور سر ببندند،
برای مثال مانندۀ مار پیچ برپیچ / پیچیده سر از کلاه و سرپیچ (نظامی۳ - ۴۴۶)
- سرپیچ
- آن چه که بر سر چیزی می پیچند، دستار، عمامه، زینتی از زر و سیم و جواهر که در جلو عمامه و دستار قرار دهند، یکی از اجزای چراغ نفتی که فتیله در آن جا می گیرد و آن را به بدنه چراغ نصب کنند و لوله روی آن قرار گیرد، وسیله گود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تخلف، اباء، تمرد، تخطی
تمرد، نافرمانی
نافرمانی
نافرمانی
سرپیچی کردن: کنایه از نافرمانی کردن
سرپیچی کردن: کنایه از نافرمانی کردن
نوعی از دستار و گلیم سپاه
جامۀ سیاه، گلیم سیاه، نوعی دستار
اباکرد
نافرمانی کردن عصیان ورزیدن: در ارتش اگر کسی از اوامر مافوق خود سرپیچی کند سخت تنبیه میشود
کنایه از نافرمانی کردن