جدول جو
جدول جو

معنی سرپیچ

سرپیچ
آلتی در چراغ برق که لامپ به آن پیچیده می شود، آلتی در چراغ نفتی که فتیله در آن بالا و پایین می رود، عمامه، دستار، شالی که به دور سر ببندند، برای مثال مانندۀ مار پیچ برپیچ / پیچیده سر از کلاه و سرپیچ (نظامی۳ - ۴۴۶)
تصویری از سرپیچ
تصویر سرپیچ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرپیچ

سرپیچ

سرپیچ
دستار عمامه، زینتی از زر و سیم و جواهر که در عمامه و دستار قراردهند، یکی از اجزای چراغ نفتی که فتیله در آن جا میگیرد و آن را ببدنه چراغ نصب کنند و لوله روی آن قرار گیرد
فرهنگ لغت هوشیار

سرپیچ

سرپیچ
آن چه که بر سر چیزی می پیچند، دستار، عمامه، زینتی از زر و سیم و جواهر که در جلو عمامه و دستار قرار دهند، یکی از اجزای چراغ نفتی که فتیله در آن جا می گیرد و آن را به بدنه چراغ نصب کنند و لوله روی آن قرار گیرد، وسیله گود
سرپیچ
فرهنگ فارسی معین

پرپیچ

پرپیچ
پرشکن. بسیارنورد. بسیارچین، پراندوه. پرغم. مضطرب:
یکی گفتش که بس آهسته کاری
بدین آهستگی بر خر چه داری
بگفتا هیچ دل پرپیچ دارم
اگر این خر بیفتد هیچ دارم.
عطار
لغت نامه دهخدا

سرپیر

سرپیر
دهی از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. دارای 377 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، انگور، سیب، زردآلو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا