جدول جو
جدول جو

معنی سرپا - جستجوی لغت در جدول جو

سرپا
ایستاده، کسی یا چیزی که روی پای خود قرار گرفته باشد، قائم، هج، برپای، برپا، برخاسته، ورپا
تصویری از سرپا
تصویر سرپا
فرهنگ فارسی عمید
سرپا
ایستاده بر پا منتصب
تصویری از سرپا
تصویر سرپا
فرهنگ لغت هوشیار
سرپا
ایستاده، برپا، قائم
متضاد: نشسته، سالم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرپا
پذیرایی کننده در مراسم عروسی و عزا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرپاش
تصویر سرپاش
گرز گران، گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرکوبه، عمود، مقمعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرپا
تصویر پرپا
ویژگی کبوتری که در پاهای او نیز پر روییده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برپا
تصویر برپا
ایستاده، کسی یا چیزی که روی پای خود قرار گرفته باشد، ورپا، هج، سرپا، برپای، برخاسته، قائم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراپا
تصویر سراپا
سرتاپای انسان، قدوبالا، اندام، کنایه از همگی، کلاً، تماماً، کنایه از همه، تمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکا
تصویر سرکا
سرکه، مایعی ترش که بخش اصلی آن اسیداستیک و آب است و از انگور، خرما، انجیر و بعضی میوه های آب دار دیگر به دست می آید و در داروسازی برای حل کردن بعضی داروها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرپاس
تصویر سرپاس
فرمانده پاسبانان، سردستۀ نگهبانان، پایور شهربانی، برابر سرتیپ ارتش، خود آهنی، کلاه خود، سپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سدپا
تصویر سدپا
هزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، پرپایه، گوش خزک، سدپایه، گوش خز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرپا
تصویر کرپا
شبدر، گیاهی خودرو یا کاشتنی با سه برگچۀ گرد که معمولاً به مصرف خوراک دام می رسد، هلندوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروا
تصویر سروا
حدیث، سخن، افسانه، برای مثال چند دهی وعدۀ دروغ همی چند / چند فروشی به من تو این سرو سروا (اورمزدی - شاعران بی دیوان - ۲۷۵)، شعر
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
جماع. (غیاث). رجوع به سرپائی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سردار ضابط و صاحب سیاست. (جهانگیری) :
دین حق را نه چون تو یک سرتیر
ملک شه را نه چون تو یک سرپاک.
ابوالفرج رونی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
گرز گران که بعربی عمود خوانند. (برهان) (آنندراج). رجوع به سرپاس شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سردار شبانان و محافظان، چه پاس بمعنی محافظ آمده است. (برهان). سردار پاسبانان. (جهانگیری) (رشیدی) :
دل سرکشان پر ز وسواس بود
همه گوش بر بانگ سرپاس بود.
فردوسی.
همه دست تابان ز الماس بود
همه کوه در بانگ سرپاس بود.
اسدی.
بجز خیال کسی شب روی نخواهد کرد
در آن دیار که سرپاس بأس تو عسس است.
ابن یمین.
، گرز گران سنگ. (برهان) (جهانگیری) (رشیدی) :
کمان ابر و بارانش الماس شد
سر و مغز پرباد سرپاس شد.
اسدی.
تو چگونه رهی که دست اجل
بر سر توهمی زند سرپاس.
مسعودسعد.
، در اواخر دورۀ سلطنت رضاشاه و اوایل سلطنت پهلوی دوم، ’سرپاس’ به همردیف سرتیپ در تشکیلات شهربانی (نظمیه) اطلاق میشد و اینک مجدداً سرتیپ گفته میشود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). پایور شهربانی. نظیر سرتیپ ارتش. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سروپا
تصویر سروپا
اول و آخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراپا
تصویر سراپا
سر تا پای انسان، قد و بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپا
تصویر کرپا
شبدر: (پیش تیغ تو روز صف دشمن دست چون پیش داس نو کرپا) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرپا
تصویر گرپا
شبدر
فرهنگ لغت هوشیار
مایعی است با بوی بسیار زننده و طعم بسیار ترش که از اکسید شدن شرابها و نوشابه های الکلی دیگر که غلضت الکلی آنها زیاد نیست به دست می آید. سرکه رنگ کاغذ تورنسل را قرمز میکند بنابرین جسمی اسیدی است که در تجزیه الکتریکی مانند اسیدهای کانی ئیدروژن تولید میکند. جوهر سرکه. اسیدی است که مایع اصلی سرکه است و جزو اسیدهای قوی آلی است و امروزه به طریق مختلف صنعتی نیز آنرا تهیه میکنند اسید استیک. یا سرکه ده ساله. سرکه ای که ده سال از تولید آن گذشته باشد، کینه دیرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برپا
تصویر برپا
ایشتاده، روی پا، قائم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرما
تصویر سرما
سردی هوا، ضد گرما
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست بادی که از چوبی مخصوص ساخته شود این ساز در غالب نقاط ایران موجود است و آنرا همراه دهل نوازند اندازه آن در نواحی مختلف فرق میکند و به طور کلی از نیم متر تجاوز نمیکند. یا سرنا را از ته باد کردن، کار وارونه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی ضخیم یا میله ای آهنین که آنرا عمودا در زیر سقف یا جایی دیگر کار گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
رئیس شبانان، رئیس محافظان، پایور شهربانی برابر سرتیپ ارتش. توضیح این کلمه مدتی در زمان اعلیحضرت رضا شاه معمول و سپس متروک شد و اکنون بجای آن همان سرتیپ مستعمل است، خد آهنی، سپر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرپاش
تصویر سرپاش
گرز گران عمود
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی یغنج ماری باشد که زهرش نبود، مارپیچ، اهریمن، کرنای مارپیچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرپاس
تصویر سرپاس
رییس پاسبانان، سر دسته نگهبانان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرپاش
تصویر سرپاش
((سَ))
سرپاشنده، گرز گران، عمود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برپا
تصویر برپا
((بَ))
ایستاده، سر پا، برقراری، برجای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرپا
تصویر خرپا
((خَ))
داربستی از چوب یا آهن به شکل مثلث که زیر سقف، پل و مانند آن قرار می دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرما
تصویر سرما
برودت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برپا
تصویر برپا
برقرار
فرهنگ واژه فارسی سره