- سرطم
- گلوگاه در جانوران نشخوار گر پرخور، سخنور
معنی سرطم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کند سخن
محل اجتماع درویشان خانقاه، اطاقی چوبی که در دهه عاشورا نزدیک مسجد یا تکیه بر پا می کردند و آنرا با شمایل ائمه و بزرگان و قالیچه ها و لوازم درویشی (تبرزین شمشاد کشکول و غیره) می آراستند و شبها از واردین پذیرایی می کردند و گاه به مشاعره می پرداختند و شخص غالب مخاطب را در حین خواندن اشعار به تدریج وادار به کندن جامه ها می کردند تا او را با یک لنگ از سردم خارج مینمودند و اشیا سردم را مالک می شد، (زور خانه) محلی سگو مانند که مشرف بر گود است و مرشد بر آن قرار گیرد و همراه ضرب ورزش را رهبری کند. یا کاسه سردم. ظرفی است برنجی که انعام و پاداش مرشد را در آن ریزند و آن روی سردم قرار دارد
بی ابتدا و انتها
زبان دراز
دراز بد اندام
کنگر
سرم ها، تسمه ها، دوال ها، جمع واژۀ سرم
کسی که راه را گم کرده و سرگردان باشد، سرگردان، حیران، سردرگم
قرطمان دوسر از گیاهان کاجیره. یا قرطم بری. کاجیره صحرایی. یا قرطم هندی. نیلوفر پیچ هندی
((~. دَ))
فرهنگ فارسی معین
قهوه خانه، محلی که در آن درویشان گرد هم می آیند، خانقاه، جایی در زورخانه که مرشد متناسب با حرکات ورزشکاران ضرب می زند و می خواند
محلی در زورخانه که مرشد در آنجا می نشیند و هماهنگ با حرکات ورزشکاران ضرب می گیرد و آواز می خواند، جایی که درویشان و قلندران گرد هم جمع شوند، خانقاه، کنایه از قهوه خانه
فلزی شبیه آهن، قابل تورق و مفتول شدن که در مقابل حرارت با شعلۀ درخشان می سوزد و از آن توری چراغ درست می کنند
دارویی که برای جلوگیری از مرض به بدن تزریق میکنند، خون آبکی
دریستن، تیزی در تیغ
او باریدن (بلعیدن) او بارنده، شتابان، دلیر
تکۀ چرمی که پشت آن را تراشیده باشند، تسمه، دوال
محلول آب مقطر حاوی موادی مانند املاح، ویتامین و مانند آنکه برای تغذیه یا درمان به بیمار تزریق می شود
((س رُ))
فرهنگ فارسی معین
خون آبکی، دارویی مایع حاوی مواد قندی یا ویتامین ها یا سایر داروهای حیاتی که جهت جلوگیری از بیماری یا برای ادامه حیات از محفظه ای شیشه ای یا پلاستیکی به وسیله لوله پلاستیکی توسط سرنگ مخصوص از طریق سرخ رگ به بدن بیمار تزریق
کنگر، گیاهی با برگ های بریده و خاردار و ساقه های سفید کوتاه و ستبر که در پختن بعضی خوراک ها به کار می رود، سرم