جدول جو
جدول جو

معنی سردم

سردم
محلی در زورخانه که مرشد در آنجا می نشیند و هماهنگ با حرکات ورزشکاران ضرب می گیرد و آواز می خواند، جایی که درویشان و قلندران گرد هم جمع شوند، خانقاه، کنایه از قهوه خانه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سردم

سردم

سردم
محل اجتماع درویشان خانقاه، اطاقی چوبی که در دهه عاشورا نزدیک مسجد یا تکیه بر پا می کردند و آنرا با شمایل ائمه و بزرگان و قالیچه ها و لوازم درویشی (تبرزین شمشاد کشکول و غیره) می آراستند و شبها از واردین پذیرایی می کردند و گاه به مشاعره می پرداختند و شخص غالب مخاطب را در حین خواندن اشعار به تدریج وادار به کندن جامه ها می کردند تا او را با یک لنگ از سردم خارج مینمودند و اشیا سردم را مالک می شد، (زور خانه) محلی سگو مانند که مشرف بر گود است و مرشد بر آن قرار گیرد و همراه ضرب ورزش را رهبری کند. یا کاسه سردم. ظرفی است برنجی که انعام و پاداش مرشد را در آن ریزند و آن روی سردم قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار

سردم

سردم
قهوه خانه، محلی که در آن درویشان گرد هم می آیند، خانقاه، جایی در زورخانه که مرشد متناسب با حرکات ورزشکاران ضرب می زند و می خواند
سردم
فرهنگ فارسی معین

سردم

سردم
شخصی که بسیار بدآواز بود. (غیاث) (آنندراج) ، اطاق چوبی که در دهۀ عاشورا نزدیک مسجد یا تکیه برپا میکردند و آن را با شمایل ائمه و بزرگان و قالیچه ها و لوازم درویشی (تبرزین، شمشاد، کشکول و غیره) می آراستند و شبها از واردین پذیرائی میکردند و گاه به مشاعره می پرداختند و شخص غالب مخاطب را در حین خواندن اشعار بتدریج وادار به کندن جامه ها میکرد تا او را با یک لنگ از سردم خارج مینمود و اشیاءسردم را مالک میشد، (زورخانه) محل سکومانند که مشرف بر گود است و مرشد بر آن قرار گیرد و همراه ضرب ورزش را رهبری کند. (فرهنگ فارسی معین).
- کاسۀ سردم، ظرفی است برنجی که انعام و پاداش مرشد را در آن ریزند و آن روی سردم قرار دارد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

آردم

آردم
آذرگون آتشفام آتش رنگ، نوعی از شقایق، بخور مریم، گل نگونساز آفتاب گردان (منظور قدما بیشتر همین گل بوده)
فرهنگ لغت هوشیار