جدول جو
جدول جو

معنی سرشتن - جستجوی لغت در جدول جو

سرشتن
مخلوط کردن آغشته کردن، خمیر کردن، خلق کردن آفریدن
تصویری از سرشتن
تصویر سرشتن
فرهنگ لغت هوشیار
سرشتن
خمیر کردن، مخلوط ساختن، آغشته کردن، کنایه از خلق کردن
تصویری از سرشتن
تصویر سرشتن
فرهنگ فارسی عمید
سرشتن
((س رِ تَ))
آغشته کردن، مخلوط کردن، خمیر کردن، آفریدن، سریشیدن
تصویری از سرشتن
تصویر سرشتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسرشتن
تصویر اسرشتن
سرشتن، خمیر کردن، مخلوط ساختن، آغشته کردن، خلق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروتن
تصویر سروتن
(دخترانه)
آنکه اندامی زیبا و بلندبالا دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرشتین
تصویر سرشتین
طبیعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برشتن
تصویر برشتن
بریان کردن، تف دادن بو دادن، پختن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه سر کسان را بشکند، تفسیم وجه با جنسی میان گروهی، دریافت وجه یا جنسی از اهل محلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشته
تصویر سرشته
مخلوط شده آغشته، خمیر گشته، آفریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشتن
تصویر برشتن
بریان کردن، تف دادن، بو دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشکن
تصویر سرشکن
آنکه سر کسی را بشکند، چیزی که سر را بشکند، کنایه از طرز تقسیم چیزی میان گروهی که به هرکس حصه و بهره ای برسد
سرشکن کردن: کنایه از پولی یا جنسی را میان جماعتی تقسیم کردن که هر کدام حصه ای ببرند، پول یا چیز دیگر را به همین طریق از جماعتی دریافت و جمع آوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برشتن
تصویر برشتن
((بِ رِ تَ))
بریان کردن، پختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشکن
تصویر سرشکن
((~. ش کَ))
تقسیم وجه یا جنسی میان گروهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشته
تصویر سرشته
((س رِ تِ))
آمیخته، آغشته، خمیر گشته، آفریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشته
تصویر سرشته
خمیر شده، آغشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
طبیعت، فطرت، ماهیت، ذات، طبع، خصلت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رشتن
تصویر رشتن
ریسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
فطرت، خلقت، طینت، طبیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
خوی، نهاد، طینت، فطرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشتن
تصویر رشتن
ریسیدن، پنبه یا پشم را با دوک تاب دادن و به شکل نخ درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشتن
تصویر رشتن
((رِ تَ))
تافتن، تابیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رشتن
تصویر رشتن
((رُ تَ))
افروختن، تافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
((س رِ))
نهاد، فطرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
Temperament
دیکشنری فارسی به انگلیسی
темперамент
دیکشنری فارسی به روسی
темперамент
دیکشنری فارسی به اوکراینی
स्वभाव
دیکشنری فارسی به هندی