جدول جو
جدول جو

معنی سردگویی - جستجوی لغت در جدول جو

سردگویی
(سَ)
سخن خنک و بیمزه، تسلای خنک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرگوشی
تصویر سرگوشی
سخن گفتن به صورت آهسته، درگوشی
سرگوشی کردن: آهسته و بیخ گوش با کسی سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدگویی
تصویر بدگویی
سخن زشت گفتن، دشنام دادن
فرهنگ فارسی عمید
نوار پارچه ای باریکی که روی دوش لباس نظامیان دوخته می شود برای تعیین درجۀ آنان، پاگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرودگوی
تصویر سرودگوی
سرودگوینده، آوازخوان، مغنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زردرویی
تصویر زردرویی
زردی رنگ چهره، کنایه از شرمندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سودجویی
تصویر سودجویی
در طلب سود و بهره بودن، سودجو بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
پرحرفی، زیاد حرف زدن، بسیار سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بِ)
محیل و مکار بودن:
ز سربتویی خود شیخ مارگیر مدام
ز دست خود چو کشف از شکنجۀ قفس است.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَنِ گو)
باژگونی. سربزیری:
بختم از سرنگونی قلمش
چون سخنهای او بلندپراست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو دَ / دِ)
سرودگوینده. مغنی. (محمود بن عمر). مطرب. (دهار). سرودسرای:
بلبل چو سبزه دید همه گشته مشکبوی
گاهی سرودگوی شد و گاه شعرخوان.
منوچهری.
ای مشغلۀ نشاطجویان
صاحب رصد سرودگویان.
نظامی.
و نغمۀ سرودگویان و راز عاشقان و امثال آن. (ترجمه محاسن اصفهان ص 90)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زردروئی. زردی صورت و پریدگی رنگ آن. (فرهنگ فارسی معین) :
زردرویی زر از قرین بد است
ورنه سرخ است تا قرین خود است.
سنائی.
شمع زرد است از نهیب سر منم هم زرد لیک
زردرویی نز نهیب سر نشان آورده ام.
خاقانی.
، خجالت. انفعال. (آنندراج). خجالت. شرمندگی. (ناظم الاطباء). شرمندگی. خجالت. انفعال. (فرهنگ فارسی معین). شرمساری. خجلت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
شراب از پی سرخ رویی خورند
وز او عاقبت زردرویی برند.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
وارونی. سرازیر و سرابالایی. سراگون بودن:
پنجاه و اند ساله شدی اکنون
بیرون فکن ز سرت سراگونی.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 474).
از بسی ژاژ که خائید چنین گم شد
راه بر خلق ز بس نحس و سراگونی.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 497)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
بی پرده گویی. (آنندراج) :
ز صبح مرگ خبر میدهد ولیک ترا
سپیدگویی آیینه پردۀ گوش است.
واعظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ رَ)
یاوه گویی. حرف مفت زنی. مهمل بافی. پرت و پلا گویی. رجوع به چرند و پرند گفتن و چرندگوی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ پَرْ وَ دَ / دِ)
کنایت از کندطبع. (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) ، کسی که به سخن گفتن مردم را آزار کند. (آنندراج) (انجمن آرا). کسی که مردم را به سخنان سخت و درشت و راست برنجاند. (برهان) ، کنایه از ناموزون. (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از مردم ناموزون. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بی غیرتی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل زردگوش:
همی خواهد که سازد بوالهوس از سرخ رویانت
سیه رو باد هر کو کرد آخرزردگوشی را.
ظهوری (از آنندراج).
رجوع به زردگوش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرخرویی
تصویر سرخرویی
حالت و کیفیت سرخرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردگوی
تصویر سردگوی
کند طبع بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدگویی
تصویر بدگویی
عیبگو، آنکه فحش میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
پر حرفی روده درازی پر چانگی وراجی
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای باریک که نظامیان بر دوش جامه دوزند و روی آن درجه نظامی را نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زردرویی
تصویر زردرویی
شرمندگی، خجالت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سردوشی
تصویر سردوشی
پاگون، پارچه باریکی روی شانه لباس های نظامی برای نصب درجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرنگونی
تصویر سرنگونی
سقوط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
وراجی، اکثار
فرهنگ واژه فارسی سره
انتکاس، انقراض، قلع، نابودی، براندازی، باژگونگی، واژگونی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انتفاع، بهره جویی، سودپرستی، منفعت طلبی، منفعت جویی، نفع طلبی
متضاد: بهره رسانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
Chatter, Chattiness, Verbose, Verboseness, Wordiness, Wordy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نوعی نفرین به معنی بمیری و از بین بروی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
болтовня , многословный , многословие , многословие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
Geschwätz, wortreich, Weitschweifigkeit, Geschwätzigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
балаканина , многослівний , багатослівність , багатослівність , багатослівний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
paplanina, rozwlekły, wielomówność, gadatliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
喋喋不休 , 赘述的 , 冗长 , 啰嗦的
دیکشنری فارسی به چینی