سرودگوینده. مغنی. (محمود بن عمر). مطرب. (دهار). سرودسرای: بلبل چو سبزه دید همه گشته مشکبوی گاهی سرودگوی شد و گاه شعرخوان. منوچهری. ای مشغلۀ نشاطجویان صاحب رصد سرودگویان. نظامی. و نغمۀ سرودگویان و راز عاشقان و امثال آن. (ترجمه محاسن اصفهان ص 90)
کنایت از کندطبع. (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) ، کسی که به سخن گفتن مردم را آزار کند. (آنندراج) (انجمن آرا). کسی که مردم را به سخنان سخت و درشت و راست برنجاند. (برهان) ، کنایه از ناموزون. (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از مردم ناموزون. (برهان)