اوستا ’سرده’، پهلوی ’سرتک’، نوع، قسم. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). بمعنی نوع است و انواع جمع آن است. (برهان) (جهانگیری) (رشیدی) ، قدحی که بدان شراب خورند. (برهان). قدح شراب. (آنندراج) : ز خمار بار عشق از دل تو سبک نگردد ز شراب راح ریحان دو سه سردۀ گران کش. سیف الدین (از آنندراج). ، سرکرده و پیشوای میخوارگان. (برهان). سرحلقۀ میخواران. (رشیدی). سرحلقه و پیشوای میخوارگان. (جهانگیری) (آنندراج) ، ساقی. (برهان) (آنندراج) (رشیدی) : سردۀ بزم شراب است امروز آنکه دی بود امام اصحاب. کمال الدین اسماعیل. چو من از خویش برستم ره اندیشه نبستم هله ای سرده مستم برهانم بتمامت. مولوی (ازآنندراج). ، جنسی از خربزه. (برهان). در هندوستان نوعی از خربزۀ قیمتی که شیرین ترو درازتر از سایر خربزه ها میباشد. (آنندراج) ، هر میوۀ پیش رس. (برهان). میوه ای که بعد از میوۀ پیش رس باشد. (رشیدی) (آنندراج)
اوستا ’سرده’، پهلوی ’سرتک’، نوع، قسم. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). بمعنی نوع است و انواع جمع آن است. (برهان) (جهانگیری) (رشیدی) ، قدحی که بدان شراب خورند. (برهان). قدح شراب. (آنندراج) : ز خمار بار عشق از دل تو سبک نگردد ز شراب راح ریحان دو سه سردۀ گران کش. سیف الدین (از آنندراج). ، سرکرده و پیشوای میخوارگان. (برهان). سرحلقۀ میخواران. (رشیدی). سرحلقه و پیشوای میخوارگان. (جهانگیری) (آنندراج) ، ساقی. (برهان) (آنندراج) (رشیدی) : سردۀ بزم شراب است امروز آنکه دی بود امام اصحاب. کمال الدین اسماعیل. چو من از خویش برستم ره اندیشه نبستم هله ای سرده مستم برهانم بتمامت. مولوی (ازآنندراج). ، جنسی از خربزه. (برهان). در هندوستان نوعی از خربزۀ قیمتی که شیرین ترو درازتر از سایر خربزه ها میباشد. (آنندراج) ، هر میوۀ پیش رس. (برهان). میوه ای که بعد از میوۀ پیش رس باشد. (رشیدی) (آنندراج)
محل اجتماع درویشان خانقاه، اطاقی چوبی که در دهه عاشورا نزدیک مسجد یا تکیه بر پا می کردند و آنرا با شمایل ائمه و بزرگان و قالیچه ها و لوازم درویشی (تبرزین شمشاد کشکول و غیره) می آراستند و شبها از واردین پذیرایی می کردند و گاه به مشاعره می پرداختند و شخص غالب مخاطب را در حین خواندن اشعار به تدریج وادار به کندن جامه ها می کردند تا او را با یک لنگ از سردم خارج مینمودند و اشیا سردم را مالک می شد، (زور خانه) محلی سگو مانند که مشرف بر گود است و مرشد بر آن قرار گیرد و همراه ضرب ورزش را رهبری کند. یا کاسه سردم. ظرفی است برنجی که انعام و پاداش مرشد را در آن ریزند و آن روی سردم قرار دارد
محل اجتماع درویشان خانقاه، اطاقی چوبی که در دهه عاشورا نزدیک مسجد یا تکیه بر پا می کردند و آنرا با شمایل ائمه و بزرگان و قالیچه ها و لوازم درویشی (تبرزین شمشاد کشکول و غیره) می آراستند و شبها از واردین پذیرایی می کردند و گاه به مشاعره می پرداختند و شخص غالب مخاطب را در حین خواندن اشعار به تدریج وادار به کندن جامه ها می کردند تا او را با یک لنگ از سردم خارج مینمودند و اشیا سردم را مالک می شد، (زور خانه) محلی سگو مانند که مشرف بر گود است و مرشد بر آن قرار گیرد و همراه ضرب ورزش را رهبری کند. یا کاسه سردم. ظرفی است برنجی که انعام و پاداش مرشد را در آن ریزند و آن روی سردم قرار دارد
یک درخت ارز پیراهن سفید و گشاد بی یقه و با آستینهای کوتاه که تا زانو میرسد این پیراهن از جلو چاکی در وسط دارد که تا انتهای سینه ادامه دارد و در آخر آن چاک کیسه کوچکی دوخته شده است. این پیراهن از البسه زردشتیان است و پوشیدن آن بر هر زردشتی که به سن 15 سالگی و بلوغ رسیده باشد واجب است. واحد سدر یک درخت سدر. یا سدره منتهی. سدره المنتهی
یک درخت ارز پیراهن سفید و گشاد بی یقه و با آستینهای کوتاه که تا زانو میرسد این پیراهن از جلو چاکی در وسط دارد که تا انتهای سینه ادامه دارد و در آخر آن چاک کیسه کوچکی دوخته شده است. این پیراهن از البسه زردشتیان است و پوشیدن آن بر هر زردشتی که به سن 15 سالگی و بلوغ رسیده باشد واجب است. واحد سدر یک درخت سدر. یا سدره منتهی. سدره المنتهی