جدول جو
جدول جو

معنی سرخه

سرخه(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر افراسیاب تورانی
تصویری از سرخه
تصویر سرخه
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با سرخه

سرخه

سرخه
نوعی کبوتر سرخ رنگ، کرمی کوچک و سرخ رنگ که از آفت های درخت خرما است و پیش از رسیدن خرما داخل آن شده و باعث ریختن میوۀ درخت می شود، سرخ، سرخ رنگ، مِری
سرخه
فرهنگ فارسی عمید

سرخه

سرخه
نام نوعی از کبوتر سرخ رنگ. (برهان). نوعی است از کبوتران به سرخی مایل. (رشیدی) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

سرخه

سرخه
نام موضعی است از مضافات سمنان. دهی از سمنان که سرخه سمنان گویند. (برهان) (رشیدی) (جهانگیری). از بلوکات ولایت سمنان ودامغان خراسان. عده قرا 50. مساحت 12 فرسخ. مرکز سرخه. حد شمال شرقی سنگسر است. (جغرافیای سیاسی کیهان). نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی سمنان. آب آن از قنوات. محصول عمده آن غلات و پنبه و تنباکو است. ایستگاههای لاهورد، بیابانک، سرخ دشت در این دهستان واقع است. این دهستان از هشت آبادی و پنجاه مزرعه تشکیل شده. جمعیت آن در حدود 7200 تن است. قرای مهم آن لاسجرد و بیابانک است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

سرخه

سرخه
نام پسر افراسیاب است که فرامرز او را زنده گرفت و رستم به کین سیاوش بکشت. (برهان) (انجمن آرا) (جهانگیری) :
ز کندآوران سرخه را پیش خواند
ز رستم فراوان سخنها براند.
فردوسی.
تا افراسیاب بشکست و سرخه کشته شد. (مجمل التواریخ و القصص ص 46)
لغت نامه دهخدا