بی محبت. بی رحم. (آنندراج) (غیاث) : نمودند کآن رومی خوبچهر چه بد دید از آن زنگی سردمهر. نظامی. مظفر گشت خصم سردمهرش علم بشکست ز آسیب سپهرش. میرخسرو (از آنندراج). ننالم چرا از سلوک سپهر که گرمی ندیدم از این سردمهر. ملاطغرا (از آنندراج)
بی محبت. بی رحم. (آنندراج) (غیاث) : نمودند کآن رومی خوبچهر چه بد دید از آن زنگی سردمهر. نظامی. مظفر گشت خصم سردمهرش علم بشکست ز آسیب سپهرش. میرخسرو (از آنندراج). ننالم چرا از سلوک سپهر که گرمی ندیدم از این سردمهر. ملاطغرا (از آنندراج)
کسی که مقالات و اخبار روزنامه یا مجله زیر نظر او تهیه و تنظیم شود و بعد از صاحب امتیاز و مدیر دارای اختیارات برای اداره کردن امور روزنامه و حک و اصلاح مطالب آن باشد
کسی که مقالات و اخبار روزنامه یا مجله زیر نظر او تهیه و تنظیم شود و بعد از صاحب امتیاز و مدیر دارای اختیارات برای اداره کردن امور روزنامه و حک و اصلاح مطالب آن باشد
نام آتشکده ای بوده است بزمان بابک پدر اردشیر: چو آذرگشسب و چه خرادمهر فروزان چو ناهید و بهرام و مهر. فردوسی (از آنندراج). ظاهراً در این نقل شعر فردوسی چه از طریق آنندراج و چه از طریق انجمن آرای ناصری تصرفی شده است، زیرا بنابر قرینۀ تشبیه در مصرع دوم باید ’خراد’ و ’مهره’ باشد چه بیت اول نیز این حدس را تأیید میکند و اصل شعر چنین است: چنان دید در خواب کآتش پرست سه آتش فروزان بودی بدست چو آذرگشسب و چو خراد و مهر فروزان چو بهرام و ناهید و مهر. فردوسی. اگر این صحیح باشد دیگر ’خرادمهر’ یک کلمه نیست، بلکه دو تاست
نام آتشکده ای بوده است بزمان بابک پدر اردشیر: چو آذرگشسب و چه خرادمهر فروزان چو ناهید و بهرام و مهر. فردوسی (از آنندراج). ظاهراً در این نقل شعر فردوسی چه از طریق آنندراج و چه از طریق انجمن آرای ناصری تصرفی شده است، زیرا بنابر قرینۀ تشبیه در مصرع دوم باید ’خراد’ و ’مهره’ باشد چه بیت اول نیز این حدس را تأیید میکند و اصل شعر چنین است: چنان دید در خواب کآتش پرست سه آتش فروزان بودی بدست چو آذرگشسب و چو خراد و مهر فروزان چو بهرام و ناهید و مهر. فردوسی. اگر این صحیح باشد دیگر ’خرادمهر’ یک کلمه نیست، بلکه دو تاست
نام دستور خسرو پرویز. (فرهنگ شاهنامه) : به هر کاردستور بد برزمهر دبیری جهاندیده و خوب چهر. فردوسی، لقب جد موسی بن حسین انماط محدث است. (یادداشت مؤلف). واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند. نام مؤبد بهرام گور: یکی موبدی نام او برزمهر بر آن رفتن راه بگشاد چهر. فردوسی. ابا موبدموبدان برزمهر چه ایزدگشسب آن مه خوبچهر. فردوسی نام دبیر انوشیروان. (فرهنگ شاهنامه) یکی از سران سپاه بهرام گور. (یادداشت مؤلف). پهلوان ایرانی زمان بهرام گور
نام دستور خسرو پرویز. (فرهنگ شاهنامه) : به هر کاردستور بد برزمهر دبیری جهاندیده و خوب چهر. فردوسی، لقب جد موسی بن حسین انماط محدث است. (یادداشت مؤلف). واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند. نام مؤبد بهرام گور: یکی موبدی نام او برزمهر بر آن رفتن راه بگشاد چهر. فردوسی. ابا موبدموبدان برزمهر چه ایزدگشسب آن مه خوبچهر. فردوسی نام دبیر انوشیروان. (فرهنگ شاهنامه) یکی از سران سپاه بهرام گور. (یادداشت مؤلف). پهلوان ایرانی زمان بهرام گور
نام صاحب جیش اصفهبد قارن بن شهریار ازملوک طبرستان. وی در جنگی که حسن بن زید با سلیمان بن عبدالله میکرد و پیادگان و یاران اصفهبد قارن یاری سلیمان میدادند با گروهی دیگر بدست اصحاب حسن بن زید کشته شده است. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 235) فرزند اصفهبد خورشید و نوادۀ دادمهر فرزند اصفهبد فرخان. وی پس از آنکه با دیگر برادران و خواهران بدست منصور خلیفه افتاد، خلیفه وی را ابراهیم نام نهاد. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 177)
نام صاحب جیش اصفهبد قارن بن شهریار ازملوک طبرستان. وی در جنگی که حسن بن زید با سلیمان بن عبدالله میکرد و پیادگان و یاران اصفهبد قارن یاری سلیمان میدادند با گروهی دیگر بدست اصحاب حسن بن زید کشته شده است. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 235) فرزند اصفهبد خورشید و نوادۀ دادمهر فرزند اصفهبد فرخان. وی پس از آنکه با دیگر برادران و خواهران بدست منصور خلیفه افتاد، خلیفه وی را ابراهیم نام نهاد. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 177)
بی محبتی. بی رحمی: چشم بگذار بر من ای سره مرد سردمهری مکن به آبی سرد. نظامی. لیلی ز سر گرفته چهری دیدی سوی او به سردمهری. نظامی. بسی گردنان را ز گردن کشان زد از سردمهری به یخ بر نشان. نظامی
بی محبتی. بی رحمی: چشم بگذار بر من ای سره مرد سردمهری مکن به آبی سرد. نظامی. لیلی ز سر گرفته چهری دیدی سوی او به سردمهری. نظامی. بسی گردنان را ز گردن کشان زد از سردمهری به یخ بر نشان. نظامی
مهرکرده شده. (آنندراج). ممهور. سربسته. که سر آن نگشوده باشند. دست نخورده: زد نفس سربمهر صبح ملمعنقاب خیمۀ روحانیان گشت معنبرطناب. خاقانی. خنده ای سربمهر زد دم صبح الصبوح ای حریف محرم صبح. خاقانی. آن گنج سربمهر که خاقانیش نهاد ذهن تو برگشاد طلسمات گنج را. خاقانی. تو گنجی سربمهری نابسوده بد و نیک جهان ناآزموده. نظامی. گنج گهرم که دربمهر است چون غنچۀ باغ سربمهر است. نظامی. مهر بنهاد ومهر از او برداشت همچنان سربمهر خود بگذاشت. نظامی. داغ پنهانم نمی بینند و مهر سربمهر آنچه بر اجزای ظاهر دیده اند آن گفته اند. سعدی. سخن سربمهر دوست به دوست حیف باشد به ترجمان گفتن. سعدی
مهرکرده شده. (آنندراج). ممهور. سربسته. که سر آن نگشوده باشند. دست نخورده: زد نفس سربمهر صبح ملمعنقاب خیمۀ روحانیان گشت معنبرطناب. خاقانی. خنده ای سربمهر زد دم صبح الصبوح ای حریف محرم صبح. خاقانی. آن گنج سربمهر که خاقانیش نهاد ذهن تو برگشاد طلسمات گنج را. خاقانی. تو گنجی سربمهری نابسوده بد و نیک جهان ناآزموده. نظامی. گنج گهرم که دربمهر است چون غنچۀ باغ سربمهر است. نظامی. مهر بنهاد ومهر از او برداشت همچنان سربمهر خود بگذاشت. نظامی. داغ پنهانم نمی بینند و مهر سربمهر آنچه بر اجزای ظاهر دیده اند آن گفته اند. سعدی. سخن سربمهر دوست به دوست حیف باشد به ترجمان گفتن. سعدی