جدول جو
جدول جو

معنی سرجوقه - جستجوی لغت در جدول جو

سرجوقه
(سَ قَ / قِ)
رجوع به سرجوخه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرحلقه
تصویر سرحلقه
سرپرست و بزرگ تر یک دسته از مردم، سردسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرجوخه
تصویر سرجوخه
سرباز درجه دار که فرمانده ده جوخه است، سردسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکوبه
تصویر سرکوبه
طعنه، سرزنش
گرز گران، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، عمود، مقمعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرپوشه
تصویر سرپوشه
سرپوش، آنکه اسرار کسی را حفظ کند و به دیگران نگوید، رازدار، رازنگهدار، پارچه ای که زنان با آن سر خود را بپوشانند، آنچه بالای چیزی بگذارند که روی آن پوشیده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر وقت
تصویر سر وقت
اول وقت، به هنگام و در موقع معین، سروقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرلوحه
تصویر سرلوحه
نام یا عنوانی که بالای نامه یا صفحۀ کتاب بنویسند، تذهیب و نقش و نگار که در قدیم در بالای نخستین صفحۀ کتاب خطی رسم می کردند و گاه نام کتاب را هم در آن می نوشتند
فرهنگ فارسی عمید
(سَ خَ / خِ)
سرجوقه. فرمانده یک جوخه در نیروی نظامی که شامل شش تن است. درجه ای است پائین تر از گروهبان سوم، بالاتر از سرباز یکم
لغت نامه دهخدا
(سُ جَ)
طبیعت و سرشتی که مردم بر آن آفریده شده اند. (از منتهی الارب). سرشت مردم. (دهار). طبیعت. (از اقرب الموارد). خوی و راه. ج، سراجج، سراجیج. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرنوبه
تصویر سرنوبه
سرکرده، ریش سفید
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سلجوق. هر یک از افراد سلسله سلجوقی و خاندان سلجوقی، جمع سلجوقیان سلاجقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنجوقه
تصویر قنجوقه
ترکی آویزند ترگون فتراک سموت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکوبه
تصویر سرکوبه
گرز (گران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجومه
تصویر مرجومه
مونث مرجوم جمع مرجومات
فرهنگ لغت هوشیار
مرجوعه در فارسی مونث مرجوع: بازگشت داده پس فرستاده مولیده مونث مرجوع جمع مرجوعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجوسه
تصویر مرجوسه
کار تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
مسروقه در فارس مونث مسروق دزدیده، دزد زده مونث مسروق: اموال مسروقه را پس گرفت، جمع مسروقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرعوفه
تصویر سرعوفه
آخوندک از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرلوحه
تصویر سرلوحه
آنچه بالای نامه کتیبه در ورودی و مانند آن نگارند عنوان، اصل اساس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکومه
تصویر سرکومه
یونانی تازی گشته آماس جهاب (جهاب لمف)
فرهنگ لغت هوشیار
نظامیی که یک جوخه رااداره کند و آن پایین ترین درجه نظامی است. یا سرجوخه دریایی. سر ناوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرموجه
تصویر سرموجه
پارسی تازی گشته سرموزه پا تاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرموزه
تصویر سرموزه
کفشی که روی موزه به پا میکردند (در ماورا النهر)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بر سر دیگ کماجدان کاسه خم و جز آن گذارند تا محتوی آن محفوظ ماند، مقنعه زنان سر انداز. یا سر پوش از سر طبق برداشتن، از روی طبق سرپوش را بر کنار کردن، سری را فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحلقه
تصویر سرحلقه
سردسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر وقت
تصویر سر وقت
یا سر وقت کسی رفتن، به سراغ وی رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساروقه
تصویر ساروقه
اره کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجوحه
تصویر ارجوحه
بادپیچ تاب، آلاکلنگ، دشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجوزه
تصویر ارجوزه
شعر خواندن در معرکه و جنگ، خودستائی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرجوجه
تصویر سرجوجه
سرشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرجوخه
تصویر سرجوخه
((~. خَ یا خِ))
نظامی ای که یک جوخه را اداره کند، و آن پایین ترین درجه نظامی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجوزه
تصویر ارجوزه
((اُ زَ))
قصیده در بحر رجز، شعر کوتاه، مفرد اراجیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرنوبه
تصویر سرنوبه
((~. نَ یا نُ بَ یا بِ))
رییس پاسبانان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر وقت
تصویر سر وقت
به هنگام
فرهنگ واژه فارسی سره
سردسته، سربازدرجه دار، وکیل، سرناوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد