- سراندن
- چیزی را روی زمین لغزاندن و به جلو حرکت دادن، سر دادن
معنی سراندن - جستجوی لغت در جدول جو
- سراندن ((سُ دَ))
- سر دادن، چیزی را روی زمین یا میز یا سطح همواری لغزاندن و به جلو راندن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منجمد کردن فسردن کنانیدن: و باشد که اندر چیزی هم زمینی بود و هم تری پس زمینی ورا گرمی پیش آرد و آنگاه تری ورا بفسراند
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
رسانیدن، کسی یا چیزی را بجائی یا نزد کسی بردن، فرستادن
جر زدن، پاره کردن
به چرا واداشتن، گردش حیوانات در علفزار
بدست آوردن، تحصیل کردن
پرتاب کردن، پرواز دادن
باز گرفتن چیزی از کسی، گرفتن
گردش دادن حیوانات علف خوار در علف زار برای چرا، به چرا وا داشتن، وادار به چریدن کردن
چیزی یا کسی را به جایی بردن مثلاً مرا تا محل کارم رساند
آگاهی دادن، گفتن مطلبی به کسی
چیزی را به چیز دیگر نزدیک کردن، متصل کردن دو چیز به یکدیگر مثلاً دو سرنخ را به یکدیگر رساند
پرورش دادن، پروراندن
کنایه از باعث ازدواج دو نفر شدن
خبر یا سلام یا مانند آن را به جایی بردن، ابلاغ کردن
دلالت کردن، نشان دادن
وارد کردن
پسوند متصل به واژه به معنای دادن مثلاً آسیب رسان
آگاهی دادن، گفتن مطلبی به کسی
چیزی را به چیز دیگر نزدیک کردن، متصل کردن دو چیز به یکدیگر مثلاً دو سرنخ را به یکدیگر رساند
پرورش دادن، پروراندن
کنایه از باعث ازدواج دو نفر شدن
خبر یا سلام یا مانند آن را به جایی بردن، ابلاغ کردن
دلالت کردن، نشان دادن
وارد کردن
پسوند متصل به واژه به معنای دادن مثلاً آسیب رسان
پرواز دادن، پرتاب کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
پاره کردن، چاک دادن
Convey
выбрасывать
передавать
ausstoßen
übermitteln
вигнати
передавати
wyrzucać
przekazywać
ejetar
transmitir
espellere