جدول جو
جدول جو

معنی چراندن

چراندن
گردش دادن حیوانات علف خوار در علف زار برای چرا، به چرا وا داشتن، وادار به چریدن کردن
تصویری از چراندن
تصویر چراندن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چراندن

چراندن

چراندن
چرانیدن. شبانی کردن و چوپانی نمودن. (ناظم الاطباء). واداشتن حیوان به علف بیابان خوردن. (فرهنگ نظام). به چرا واداشتن. به چرا بردن اغنام و احشام. رعی:
جهاندار گیتی چنان آفرید
چنانچون چراند بباید چرید.
فردوسی.
چه داند آنکه اشتر میچراند.
سعدی.
- سور چراندن، به مهمانی شدن. به اصرار از اشخاص سور گرفتن. غالباً برسر سفرۀ دیگران غذا خوردن. بهر مهمانی رفتن.
- چشم چراندن، خوبرویان را بولع تماشا کردن. در مجالس و محافل چشم از صورت و قامت خوبان برنداشتن. در معابر برای تماشای زیبارخان ایستادن. رجوع به چرانیدن شود
لغت نامه دهخدا

چشاندن

چشاندن
دائقه کسی را به طعم نوعی از خوردنی یا آشامیدنی آشنا ساختن
چشاندن
فرهنگ لغت هوشیار

چرانیدن

چرانیدن
علف خورانیدن بحیوانات گردش دادن حیوانات علفخوار در علفزارها تا چرا کنند
فرهنگ لغت هوشیار