جدول جو
جدول جو

معنی سرانداز - جستجوی لغت در جدول جو

سرانداز
کناره یا قالیچه ای که بالای اتاق بر سر فرش های دیگر پهن کنند،
پارچه ای که زنان روی سر خود می اندازند،
چوب بلند و ستبر که روی دیوار اتاق یا پیش ایوان بخوابانند و سر چوب های سقف را روی آن بگذارند،
کنایه از بی باک، بی پروا، دلیر، کنایه از از سرگذشته، از جان گذشته، کنایه از آنکه در راه معشوق سر بدهد، برای مثال سرانداز در عاشقی صادق است / که بدزهره بر خویشتن عاشق است (سعدی۱ - ۱۱۳)
تصویری از سرانداز
تصویر سرانداز
فرهنگ فارسی عمید
سرانداز
(نَ دی دَ / دِ)
قطعکننده سر. جداکننده سر:
تیغ نظامی که سرانداز شد
کند نشد گرچه کهن ساز شد.
نظامی.
، دزد و خونی مردمکش. (برهان) (جهانگیری) ، شخص چست و چالاک و بی پروا و بی باک. (برهان). بی باک. (جهانگیری). چالاک و بی باک. (رشیدی). چالاک و بی باک و سرمست. (انجمن آرا). سرکش، سرباز. جان باز:
سرهای سراندازان در پای تو اولی تر
در سینۀ جان بازان سودای تو اولی تر.
خاقانی.
دل مرغ سرانداز است از دام نپرهیزد
آری دل گنج اندیش از مار نیندیشد.
خاقانی.
سرانداز در عاشقی صادق است
که بدزهره بر خویشتن عاشق است.
سعدی.
فارغ دل آنکسی که مانند حباب
هم در سر میخانه سرانداز شود.
حافظ.
، سر به خاک ساینده. مطیع. فرمانبردار:
خسروان در رهش کله بازان
گردنان بر درش سراندازان.
سنایی.
، کسی که از روی ناز و نخوت و مستی سر خود را به هر جانب حرکت دهد و خرامان خرامان به راه رود. (برهان) (جهانگیری) :
ز باد و بوی تست امروز در باغ
درختان جمله رقاص و سرانداز.
خسرو (از آنندراج).
، ناپاک، جلد و چابک، سرافکندگی. (برهان). سرافکنده. سر بزیر افکنده
لغت نامه دهخدا
سرانداز
(سَ اَ)
مقنعه و روپاکی باشد که زنان بر سر اندازند. (برهان) (جهانگیری). مندیلی که بر بالای سر اندازند. (رشیدی) (انجمن آرا). معجر و مقنعه. (غیاث). نصیف. خمار. (ملخص اللغات) :
وز نعمش بر سر گردون نگر
مقنعۀ سیم و سرانداز زر.
خواجوی کرمانی (از رشیدی).
و سماع خانه دستار چنان گرم شد که مقنعه سرانداز و پیچیک رقاص گشته. (دیوان نظام قاری ص 155).
ای مقنعه و شدّه مرا صبحی و شامی
موبند و سرانداز چو نوری و ظلامی.
نظام قاری (دیوان ص 112).
، ستونی را گفته اند که پیش ایوان عمارت اندازند که سر چوبهای دیگر بر بالای آن باشد، قالی و پلاس کوچکی که بر سر جفت قالی و پلاس بزرگ بر عرض خانه اندازند، نام اصولی از جملۀ هفده بحر اصول موسیقی و آن را صوفیانه خوانند. (برهان). نام یکی از اصول مقامات موسیقی است. (رشیدی) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
سرانداز
مقنعه ای که زنان بر سر اندازند و بمعنی قطع کننده و جدا کننده سر هم میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
سرانداز
((سَ اَ))
پاکباخته، از جان گذشته، سیاه مست، کسی که از روی ناز و نخوت بخرامد
تصویری از سرانداز
تصویر سرانداز
فرهنگ فارسی معین
سرانداز
چادر، شمد، معجر، مقصوره، مقنعه، واشام، ازجان گذشته، بی باک
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرافراز
تصویر سرافراز
(پسرانه)
سرفراز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خارانداز
تصویر خارانداز
خارپشت، خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی، تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدرانداز
تصویر قدرانداز
کمانداری که تیرش خطا نرود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برانداف
تصویر برانداف
برنداف، تسمه، دوال، روده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
پایان، عاقبت، در آخر کار
سرانجام دادن: به پایان رساندن، تمام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورانداز
تصویر ورانداز
برانداز، بازدید، تخمین
ورانداز کردن: دید زدن، اندازۀ چیزی را به نگاه تعیین کردن، برآورد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برانداز
تصویر برانداز
برانداختن، سنجش، برآورد، تخمین
برانداز کردن: ورانداز، دید زدن، تخمین کردن، سنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ اَ)
بازدید. تخمین. (فرهنگ فارسی معین). نگاه ژرفی است که از روی خریداری به کسی یا چیزی یا جائی کرده شود. (آنندراج). رجوع به ورانداز کردن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
ورانداز.
لغت نامه دهخدا
(زَ اَ)
نوعی از فرش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خارانداز
تصویر خارانداز
نوعی از خارپشت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرانداخ
تصویر پرانداخ
تیماج سختیان ساغری سوخته کیمخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
عاقبت و آخر کار و پایان کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس انداز
تصویر پس انداز
ذخیره، اندوخته، نهان کرده، پس دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرایدار
تصویر سرایدار
خانه دار، مستخدم و نگهبان خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براندازه
تصویر براندازه
بفراخور، با ندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرافراز
تصویر سرافراز
سر بلند و گردنکش، فخر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روانداز
تصویر روانداز
چیزی که در خواب بر رو اندازند مثل لحاف و پتو و شمد و غیر آنها
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از روی ناز و نخوت و مستی و یا شور و حال سر خود را به هر جانب حرکت دهد، آنکه سر خود را در راه رسیدن به مقصود فدا کند از جان گذشته بیباک، سرافکنده، پارچه ای که زنان بر سر اندازند مقنعه، تیر بلند و ضخیمی که بر فراز دیوار اطاق یا پیش ایوان اندازند و سر تیرهای دیگر را بر بالای آن گذارند، کناره و فرشی باریک که بر بالای اطاق عمود بر فرشهای دیگر گسترند، بحری از اصول هفده گانه موسیقی در قدیم صوفیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورانداز
تصویر ورانداز
تخمین، بازدید، از روی خریداری به کسی یا چیزی نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برانداز
تصویر برانداز
برآورده، تخمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورانداز
تصویر ورانداز
((وَ اَ))
بازدید، تخمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورانداز
تصویر ورانداز
((وَ اَ))
اندازه (جامه و غیره)، نقشه، مسوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
آخر الامر، بالاخره، نهایتا، آخرکار، عاقبت، آخر زمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روانداز
تصویر روانداز
لحاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بارانداز
تصویر بارانداز
اسکله
فرهنگ واژه فارسی سره
صفت دید زدن، نگریستن، برآورد، تخمین، سنجش، سرنگون ساز، کودتاچی، کودتاگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازدید، بررسی، تخمین، ملاحظه، نگاه اجمالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تخمین زدن بانگاه، نگاه
فرهنگ گویش مازندرانی