- سرافراز (پسرانه)
- سرفراز
معنی سرافراز - جستجوی لغت در جدول جو
- سرافراز
- سر بلند و گردنکش، فخر کننده
- سرافراز ((سَ. اَ))
- مفتخر، سربلند
- سرافراز
- سربلند، مفتخر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردنفرازی افتخار سربلندی
سربلندی، افتخار
با آبرو، با عزت، سربلند، بلند مرتبه
سرافراز، سربلند، مفتخر
مقنعه ای که زنان بر سر اندازند و بمعنی قطع کننده و جدا کننده سر هم میباشد
مفاخرت، مباهات
سرافرازی، سربلندی، افتخار
کناره یا قالیچه ای که بالای اتاق بر سر فرش های دیگر پهن کنند،
پارچه ای که زنان روی سر خود می اندازند،
چوب بلند و ستبر که روی دیوار اتاق یا پیش ایوان بخوابانند و سر چوب های سقف را روی آن بگذارند،
کنایه از بی باک، بی پروا، دلیر، کنایه از از سرگذشته، از جان گذشته، کنایه از آنکه در راه معشوق سر بدهد،برای مثال سرانداز در عاشقی صادق است / که بدزهره بر خویشتن عاشق است (سعدی۱ - ۱۱۳)
پارچه ای که زنان روی سر خود می اندازند،
چوب بلند و ستبر که روی دیوار اتاق یا پیش ایوان بخوابانند و سر چوب های سقف را روی آن بگذارند،
کنایه از بی باک، بی پروا، دلیر، کنایه از از سرگذشته، از جان گذشته، کنایه از آنکه در راه معشوق سر بدهد،
سرافشاننده، سرجنباننده، کنایه از مست، کنایه از مغرور، متکبر
افسار اسب
منزوی و عزلت گرفته
جمع سافره، راهیان مونث سافر، صاحبان سفر: قوم سافره
مفتخر شدن سربلند گشتن
بلندی
پسوند متصل به واژه به معنای افراخته مثلاً سرافراز، گردن افراز، مقابل نشیب، فراز، بالا