فخر. بزرگی. شرف: که چندان سرافرازی و دستگاه بزرگی و اورند و فر و کلاه. فردوسی. نبشتن بیاموختش پهلوی نشست و سرافرازی خسروی. فردوسی. ایا بزرگ و سرافراز مهتری کت هست نه در بزرگی یار و نه درسرافرازی. سوزنی. ره و رسمی چنین بازی نباشد برو جای سرافرازی نباشد. نظامی. بنده را بر خط فرمان خداوند امور سر تسلیم نهادن ز سرافرازی به. سعدی. سرافرازی مرد چندان بود که گلدستۀ عمر خندان بود. امیرخسرو دهلوی. ای ز قدت جمله سرافرازیم وقت بشد باز که بنوازیم. حافظ حلوایی