جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سرفرازی

سرفرازی

سرفرازی
فخر. افتخار. مفاخرت. مباهات:
پس ازچه رسد سرفرازی مرا
چو کوشش ترا گوی بازی مرا.
اسدی.
فخر ملکان شیرزاد شاهی
کو را رسد از فخر سرفرازی.
مسعودسعد.
و آنکه او پارسی است روزی دان
سرفرازی و نیک روزی دان.
سنایی.
نسازد عاشقی با سرفرازی
که بازی برنتابد عشق بازی.
نظامی.
من آرم در پلنگان سرفرازی
غزالان از من آموزند بازی.
نظامی.
توخود دانی که وقت سرفرازی
زناشویی به است از عشقبازی.
نظامی.
زمانه افسر رندی نداد جز به کسی
که سرفرازی عالم در این کله دانست.
حافظ.
، بلندمرتبه بودن. رفعت:
سپهر برین را همه سرفرازی
شد از همت قدر دهقان نمازی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

سرافرازی

سرافرازی
فخر. بزرگی. شرف:
که چندان سرافرازی و دستگاه
بزرگی و اورند و فر و کلاه.
فردوسی.
نبشتن بیاموختش پهلوی
نشست و سرافرازی خسروی.
فردوسی.
ایا بزرگ و سرافراز مهتری کت هست
نه در بزرگی یار و نه درسرافرازی.
سوزنی.
ره و رسمی چنین بازی نباشد
برو جای سرافرازی نباشد.
نظامی.
بنده را بر خط فرمان خداوند امور
سر تسلیم نهادن ز سرافرازی به.
سعدی.
سرافرازی مرد چندان بود
که گلدستۀ عمر خندان بود.
امیرخسرو دهلوی.
ای ز قدت جمله سرافرازیم
وقت بشد باز که بنوازیم.
حافظ حلوایی
لغت نامه دهخدا