جدول جو
جدول جو

معنی سجد - جستجوی لغت در جدول جو

سجد
سرمای سخت، سجام، سجن، شجد، شجام
تصویری از سجد
تصویر سجد
فرهنگ فارسی عمید
سجد(سُجْ جَ)
جمع واژۀ ساجد. و منه قوله تعالی: و ادخلوا الباب سجّداً، ای رکعاً. (قرآن 58/2). (منتهی الارب). رجوع به ساجد شود
لغت نامه دهخدا
سجد
جمع ساجد، نگونیا کنندگان سرمای سخت
تصویری از سجد
تصویر سجد
فرهنگ لغت هوشیار
سجد((سَ جَ))
سرمای سخت
تصویری از سجد
تصویر سجد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسجد
تصویر مسجد
محل عبادت مسلمانان
مسجد جامع (آدینه): مسجدی که روزهای جمعه در آن نماز جمعه می خوانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجده
تصویر سجده
از ارکان نماز که به صورت گذاشتن هفت عضو شامل پیشانی، کف دو دست، سر دو زانو و شصت هر دو پا بر روی زمین و خواندن ذکر مخصوص به جا آورده می شود، پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی
سی و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عسجد
تصویر عسجد
زر، گوهر مانند یاقوت، مروارید و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجده گاه
تصویر سجده گاه
جای سجده کردن، محل عبادت، مسجد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجده گزار
تصویر سجده گزار
سجده گزارنده، کسی که سجده کند
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ دَ / دِ کُ)
در حال سجده. بحالت سجده:
خاتونی از عرب همه شاهان غلام او
سمعاً و طاعه سجده کنان هفت کشورش.
خاقانی.
گیسو چو خوشه تافته و زبهر عید وصل
من همچو خوشه سجده کنان پیش عرعرش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ دِ اِ)
دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 63هزارگزی جنوب شرقی مراغه و 12هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ شاهین دژ به میاندوآب. آب آن از رود آجرلو و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
نام جایگاهی است در عینه، و نام آن در شعر رزاخ بن ربیعۀ عذری آمده است و شتران عسجدی بدانجا منسوبند. و آن را عسجر، به راء نیز خوانده اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
آماسیده پای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ غَنْ)
سر بر زمین نهادن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ)
فراء گوید در باب نصر چه اسم و چه مصدر، بروزن مفعل است مگر لغاتی چند که با کسر آمده چون مسجد و مطلع و مشرق و... (از منتهی الارب). محل و موضعی که در آنجا سجده کنند و هر محلی که در آن عبادت کنند، و از آن جمله است اطلاق مسجد بر ’جامع’. و گویند مسجد بالکسر.اسم است محل عبادت را. خواه در آنجا سجود بکنند یا نکنند، و هر گاه فعل و عمل آن موردنظر باشد، آن را طبق قیاس، مسجد گویند بفتح جیم، و این عقیدۀ سیبویه است. (از اقرب الموارد). مکان معین خاص که برای اداء نماز وقف کنند. (کشاف اصطلاحات الفنون). مزگت و خانه ای که در آن نماز می خوانند. (ناظم الاطباء). مزگت. مزکت. (منتهی الارب). جای عبادت مسلمانان. خانه خدا. محل سجود. جای نماز خواندن. نمازگاه. نمازگه. خانه ای که برای گذاشتن نماز سکنۀ کوئی یا محلتی یا شهری سازند. بیت اﷲ. خانه خدا. ج، مساجد. (منتهی الارب).
مساجد اولیۀ مسلمین، عبارت از قطعه زمینی وسیع و تقریباً مربعشکل بود که اطراف آن را چهار دیوار یا خندق احاطه می کرد، و در سمت قبله سقف کوچکی داشت که بر ستونهایی از تنه نخل و غیره استوار گشته بود، و در این زمان مساجد را مئذنه نبود و این نقشه اساس تمام مساجد اسلامی گشت. اکنون اغلب مساجد دارای قسمتی میانه است به نام صحن که روی آن باز است و گاهی مسقف و اطراف آن چهار رواق دارد که وسیعترین آنها رواق قبله است که محراب نیز در آنجا قرار دارد، و هر مسجدی دارای یک یاچند مئذنه است. از قرن پنجم هجری نظام جدیدی در استفاده از مسجد متداول شد و آن داخل شدن مدارس در آن است و برای تناسب با محیط تدریس مذاهب، و مسکن دادن به طالبان علم، در نقشۀ مساجد تغییراتی حاصل شد، در این هنگام مسجد از یک صحن روباز تشکیل می شد که اطراف آن را چهار ایوان عمود بر هم احاطه می کرد و در طبقۀ دوم این ایوانها اطاقهایی بود برای سکونت طلاب علم و استادان. (از الموسوعه العربیهالمیسره). نخستین مسجد را حضرت محمد (ص) در مدینه (یثرب) در کنار خانه خود ساخت. زمین آن خوابگاه شتران بود و پیغمبر آن را از صاحبش خرید. سپس خلفا و حاکمان و پادشاهان بر وسعت آن افزودند و در تزیین آن کوشیدند. در زمان امویان (در فاصله قرن اول و دوم هجری) با شرکت استادان بیزانس شیوۀ معماری یونانی در ساختمان مسجد به کار رفت. سپس مسلمانان شیوۀ مزبور را آموختند و تغییراتی در آن دادند و بمرور زمان برخی از کلیساها به مسجد مبدل شد. بدین طریق که جهت بنا را از مشرق بسوی مکه تغییر دادند. از آنجایی که برای بسیاری از مسلمانان رفتن به مسجد بزرگ پنج باردر روز دشوار و دور بود، و در آغاز امر در هر شهر بیش از یک مسجد بزرگ وجود نداشت، پس از گذشت زمان به موازات مسجد بزرگ هر شهر که مخصوص برگزاری نماز جمعه بود، و مسجد مزبور را هم اصطلاحاً مسجد جمعه یا مسجدجامع می نامیدند، مساجد کوچک کویها حتی در روستاها بوجود آمد که اختصاص به نمازهای پنجگانه داشت. سابقاًدر ایران، گذشته از مساجد جامع، هر کویی دارای مسجدی بوده که گذشته از محل برگزاری نمازهای پنجگانه، محل اجتماع ساکنان کوی نیز بوده است. در دوران متأخر در هر شهر بزرگ چند مسجد جامع و صدها مسجد کوچک، صرف نظر از مصلاهای خانگی که در املاک شخصی بزرگان و توانگران وجود داشته پدید آمد. مساجد جامع در آغاز فقط در شهرها وجود داشتند، ولی بعدها، یعنی از حدود قرن ششم هجری، در برخی روستاهای بزرگ هم احداث گشتند. هر جا که مسجد جامع نداشت نماز جمعه را (در صورت وجود حداقل چهل نمازگزار) می توانستند در مسجد کوی، و یا در صورت فقدان آن در هوای آزاد برگزار کنند. صحرانشینان که غالباً فاقد مسجد بودند، نماز جمعه را عادهً در هوای آزاد می گزاردند و البته روی بسوی قبله می کردند. در هر مسجدی اعم از جامع یا مسجد کوی و یا دهکده، در جدار خلفی آن که همیشه بطرف مکه یا قبله است ’محراب’ وجود دارد. بعضی مساجد بزرگ چندین محراب دارند. محراب طاقنما گونه ای است و معمولاً به آیات قرآن مزین است. بعد از نیمۀ دوم قرن دوم هجری در برابر محراب، چراغدان گذاشتند، و بعدها شمع و قندیل پدید آمد و مسجد را با قالی مفروش کردند. سمت راست محراب، منبر قرار دارد و آن کرسی مرتفعی است با چند پله برای استفادۀ امام و واعظ و به هنگام نماز جمعه خطبه از بالای آن خوانده می شود. منبر فقط در مسجدهای جامع وجود داشت و مسجدهای کوی فاقد آن بودند و امتیاز اصلی مساجد جامع در برابر مساجد کوی در همین بود.
در شهرهای آسیای میانه و برخی نقاط ایران مساجد خاصی که ’عیدگاه’ بوده و حیاط وسیعی داشتند بوجود آمد و مردم مسلمان شهردر عیدهای بزرگ یعنی عید فطر و عید قربان در این مساجد گرد می آمدند. به مرور زمان انواع معماری مساجد پدید آمد. در ایران بیشتر دو نوع معماری در ساختمان مساجد معمول است. نوع اول را فاتحان مسلمان با خود به ایران آوردند، و این نوع از لحاظ نقشه و ویژگیهای معماری تقلید از شیوۀ معماری اولین مساجد مسلمین بوده است (مثل مسجد امویان در دمشق مربوط به قرن دوم هجری و مسجد بزرگ عمروعاص در فسطاط مصر مربوط به قرن اول هجری و مسجد بزرگ کوفه در عراق مربوط به قرن اول هجری). این نوع مساجد در آن ممالک و در ایران بطور اعم دارای حیاطی مربع یا مربع مستطیل هستند که در اطراف آن طاقنماهایی زده شده و یا دالانی وجود دارد و حوض و یا فواره ای برای وضو دارد و در عرض واقع شده، یعنی به پهنا ممتد است نه به درازا. محل نماز بوسیلۀ طاقهای گشاده که بر ستونها زده اند به حیاط مربوط می شود. قدیمی ترین نمونه های این نوع مساجد در ایران عبارتند از: مسجد خلیفه مهدی در ری نزدیک طهران (پایان قرن دوم هجری) که فقط پایه اش بر جای مانده است. مسجد تاری خانه در دامغان (قرن سوم هجری) ، مسجد جامع نائین (قرن چهارم هجری) ، مسجد دماوند (قرن پنجم هجری) و غیره. در نوع دوم این گونه اماکن (مسجد، مدرسه، مرقد) سنت معماری ایرانی زمان ساسانیان ملحوظ گشته است. در این نوع مساجد بخش اصلی را شبستان تشکیل می دهد یعنی بخش مقدس مسجد با محراب اصلی و منبر که بالنسبه بنای کوچک مربع و یا هشت گوشی است و ستون ندارد و قبه ای بر آن قرارگرفته. این قبه یا گنبد مخروطی، مدور و بعدها شلجمی شکل و یا به شکل خربوزۀ قاچ قاچ با سردری مستطیل شکل (پیش طاق) است که در آن ایوان بلندی زیرطاقی مدور یا خدنگی شکل قرار دارد. از این ایوان دری به ’حرم’ گشوده می شود که به شکل ایوان است ولی از لحاظ ابعاد خیلی کوچکتر است. در طرفین حرم گاه نمازگاههایی قرار دارند که بوسیلۀ ردیفهای ستون تقسیم شده اند و ستونها در صحنهای باریک مطوقی واقع است. ایوان بزرگ ورودی از طریق حیاطی چهارگوش یا مستطیل به شبستان منتهی می شود. این حیاط حوضی برای وضو دارد و در اطراف آن طاقنماها وجود دارد که غالباً دو طبقه است و چهار ایوان بلند به چشم می خورد هر یکی در مرکز هر ضلع حیاط (یکی از این ایوانها، چنانکه گفته شد، مدخل حرم است). درقرنهای پنجم و ششم هجری در این نوع مساجد طاقهای خدنگی شکل بیشتر رواج یافت. مساجد جامع تبریز و گلپایگان و قزوین و اردستان و مسجد جمعۀ قدیمی اصفهان (قرن نهم هجری) ومسجد کبود تبریز (قرن نهم هجری) و مسجد گوهرشاد مشهد (قرن نهم هجری) و مسجد صفویان اردبیل (قرن دهم هجری) و مسجد شاه اصفهان (آغاز قرن یازدهم هجری) و غیره از این نوعند.
نقاشی مذهبی و تصویر ائمه در اسلام مجاز نیست، تصویرانسان و بطور اعم موجودات زنده را اسلام بت پرستی میداند، بدین سبب تصویری در مساجد دیده نمی شود. در عوض تزیین دیوارها و ایوانها و منبرها و محرابها به حد زیاد معمول است. تزییناتی از روی اشکال مطرز گیاهها و صور هندسی و کوکبی شکل با نوشته های زیبا و پرنقش و نگار عربی آیات قرآن تلفیق می گردد (به خط کوفی، نسخ، ثلث و غیره). این تزیینات به یاری قطعات آجر پخته و کنده کاری بر روی سنگ و یا گچ بری صورت می گرفته. از قرن ششم هجری و بخصوص از قرن هشتم به بعد در ایران و کشورهای نزدیک آن تزیین دیوارها و ایوانها و گنبدها را بوسیلۀ روپوش کاشی و یا موزائیک چند رنگ کاشی با نوشته های زیبا بعمل می آوردند. محرابها و منبرها نیز بوسیلۀ تزیینات باشکوه بصورت کنده کاری بر سنگ و چوب و گچ و مرمر مزین می گشتند، یا با کاشی مرقع و یا قطعات براق تزیین می یافتند. محرابهای گچ بری شده در مساجد اصفهان و ابرقو و بسطام و غیره محفوظ مانده است. گچ بری محراب یکی از تالارهای جنبی نماز مسجد جمعۀ اصفهان که در سال 710 ه.ق. از طرف اولجایتوخان مغول هدیه شده شایان توجه خاص است. محراب زیبایی که از لحاظ هنری بسیار عالی است و مربوط به سال 623 هجری قمری و در کاشان است، محفوظ مانده است. از زمان قدیم در هر مسجدی مناره ها یا منارهایی برپا می شده و آنها برج گونه هایی هستند که مؤذن از فراز آن اذان می گوید و مؤمنان را به ادای فریضۀ دینی می خواند. مناره نخستین بار در زمان امویان در سوریه پدید آمد. در مساجد بزرگ، مجالس درس برای هریک از فقها و علما، و مدارس یا مجالس درس دائمی در مساجد بزرگ وجود داشته. و این مساجد و مدارس موقوفاتی داشتند که درآمد آنها بالتمام صرف نگهداری مدرسان و دستیاران ایشان و دیگر خدام و همچنین تعمیر و مرمت بناها و غیره می گشته است. (از اسلام در ایران، از هجرت تا پایان قرن نهم هجری تألیف پطروشفسکی ترجمه کریم کشاورز صص 96- 103) :
بوستان چون مسجد و شاخ درختان در رکوع
فاخته چون مؤذن و آواز اوبانگ نماز.
منوچهری.
نه در مسجد دهندم ره که مستی
نه در میخانه کاین خمّار خام است.
احمدجام.
بامدادان سوی مسجد می شدم
پیری از کوی مغان آمد برون.
خاقانی.
در مسجدند و ساخته چون مهد کودکان
هم آبخانه در وی و هم جای خوابشان.
خاقانی.
خفته در مسجد خوداو را خواب کو
مرد غرقه گشته چون خسبد بگو.
مولوی (مثنوی).
ابلهان تعظیم مسجد می کنند
در جفای اهل دل جد می کنند.
مولوی (مثنوی).
مسجدی کز حرام برسازی
عاقبت خر در آن کند بازی.
اوحدی.
مسجد المراءه بیتها. (حدیث).
مسجد زن خانه زن باشد. (امثال و حکم دهخدا).
- مسجد آدینه، مسجدی که روز جمعه در آن نماز گذارند. (آنندراج). مسجد جامع. مسجد جمعه: روز آدینه به مسجد آدینه رود تا رسم تهنیت نیز گزارده شود. (تاریخ بیهقی ص 288). مثال ده تا خوانها زنند از درگاه تا در مسجد آدینه. (تاریخ بیهقی ص 291). از دروازۀ ری تا در مسجد آدینه بیاراستند. (تاریخ بیهقی ص 375). مردمان که در ولایت وی به مسجد آدینه روند همگی کفشها را بیرون مسجد بگذارند و هیچ کس کفش آن کسان را نبرد. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 7).
تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ صبح
یا از در سرای اتابک غریو کوس.
سعدی.
بر کنار حوضی ایستاده بودند که در جوار مسجد آدینۀ کهنه بود. (انیس الطالبین نسخۀ خطی ص 96).
- مسجد جامع، مسجد آدینه. مزگت آدینه. مسجد جمعه. مسجد بزرگی که نماز آدینه در آن می خوانند. و اغلب شهرها دارای مسجد جامعی است که عادهً از آثار تاریخی بشمار می آید. رجوع به مسجد شود: روز آدینه ابراهیم به مسجدجامع آمد و ساخته تر بود. (تاریخ بیهقی ص 564). بر این ترتیب به مسجدجامع آمد [مسعود] سخت آهسته. (تاریخ بیهقی ص 292). روز آدینۀ دیگر به مسجد جامع آمد بابسیار سوار و پیاده ساخته و کوکبۀ بزرگ. (تاریخ بیهقی ص 705). سر و تن بشستم و به مسجد جامع شدم و نمازکردم. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 2). مسجد جامع هم از این سنگ سیاه است. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 14). به وقت نهضت فرموده بود تا از بهر مسجد جامع به غزنه عرصه ای اختیار کنند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 420). تا در موکب عالی به سمرقند رفته آنجا بر مسجد جامعی که ساخته خواهد شد کار کنند. (حبیب السیر ج 3 ص 155).
- مسجد جمعه، مسجد آدینه. مسجد جامع. مسجد بزرگی که در آن نماز جمعه می گزارند و عادهً هر شهری یک یا چند مسجد جمعه دارد. رجوع به مسجد شود.
- امثال و تعبیرات مثلی:
برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند.
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
در مسجد است، نه کندنی است نه سوختنی.
در مسجد باز است حیای سگ کجا رفته.
در مسجد نه کندنی است نه سوزاندنی.
مثل مسجد درگز نه شیعه در آن نماز گزارد نه سنی.
مثل مسجد یا مثل مسجد خدا، تهی. بی اسباب.
مسجد جای خربستن نیست.
مسجد را نساخته کور عصایش را زد.
مسجد گرم و گدا آسوده.
مؤمن مسجدندیده.
هنوز مسجد ساخته نشده کور بر درش نشست. (امثال و حکم دهخدا).
، در اصطلاح سالکان، مظهر تجلی جمال را گویند. ، آستانۀ پیر و مرشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). ، دل عارف کامل و مؤمن. (فرهنگ مصطلحات عرفا)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ)
پیشانی. (منتهی الارب). پیشانی شخص که اثر سجده بر آن بماند. (از اقرب الموارد). در لغت به معنی سجده گاه، و در اصطلاح علما، موضع سجود را گویند هر جا که باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). هر یک از هفت جای مرد که گاه سجده بر زمین رسد. آنجا که بر زمین نشیند در سجود از پیشانی و نوک پا و زانو و کف دست. آنجای که بر زمین رسد از پیشانی گاه سجود. آنجا که بر زمین رسد از اندام آدمی گاه سجده و آن هفت است. ج، مساجد. (اقرب الموارد). رجوع به مساجد و مساجد سبعه شود، نماز. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مزگت و مسجد. (از اقرب الموارد). رجوع به مسجد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حُ)
سر بر زمین نهادن. (منتهی الارب). پیشانی بر زمین نهادن. (مهذب الاسماء) :
سر از سجده برداری و این شراب
کشی یاد فرخنده رخ مهتری.
منوچهری.
سر بر زمین بسجده نهاده ست بی رکوع
آن کو نه ز اوصیا بسوی انبیا شده ست.
ناصرخسرو.
از پی سجدۀ رخ تو چنان
عابدان در نماز میغلطم.
خاقانی.
بناف قبۀ عالم بصلب قائم کوه
به پشت راکع چرخ و بسجدۀ مهتاب.
خاقانی.
آنجا که دست ماست درو حلقه زآن ماست
وآنجا که پای اوست سر و سجده زآن ماست.
خاقانی.
گوش در آن نامه تحیت رسان
دیده در آن سجده تحیات خوان.
نظامی.
کز برای من بدش سجده ملک
وز پی من رفت بر هفتم فلک.
مولوی.
- سجدۀسهو، آن دو سجده است که در موارد ذیل باید بجای آورد:
اول آنکه نمازگزار در بین نماز سهواً حرف بزند.
دوم جائی که نباید در نماز سلام دهد.
سوم آنکه یک سجده را فراموش کند.
چهارم آنکه تشهد را فراموش کند.
پنجم آنکه در نماز چهار
رکعتی بعد از سجدۀ دوم شک کند، بلکه احتیاطاً برای هر چیزی که در نماز اشتباهاً کم یا زیاد کند سجدۀ سهو نمایند. و کیفیت سجدۀ سهو چنانست که بعد از سلام نماز فوراً نیت سجدۀ سهو کند و پیشانی رابه چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و بگوید بسم اﷲ و باﷲ و صلی اﷲ علی محمد و آله، و ذکرهایی بطریق دیگر روایت شده است. رجوع به رسائل عملیه و کتب فقها شود:
گر سهو شود بسجده راهم
در سجدۀ سهو عذر خواهم.
نظامی.
- سجدۀ شکر، پیشانی بخاک نهادن شکر را. سجده کردن بشکر نعمتی که رسیده است:
بود عقد کابین او اینکه تو
کنی سجدۀ شکر چون شاکری.
منوچهری.
چون کسری این مثال بدین اشباع فرمود برزویه سجدۀ شکر گذارد. (کلیله و دمنه).
، فروتنی نمودن، راست ایستادن. و از لغات اضداد است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
نام سوره ای از قرآن است و آن سی آیه است. پس از لقمان و پیش از احزاب، و نیز سجده نام دیگر سورۀ ’فصلت’ چهل و یکمین سوره، پس از مؤمن و پیش از شوری است
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
شکر کردن: سبکتکین آن را بدید ازاسب فرود آمد بزمین و خدای عز و جل شکر کرد و سجده نمود و بسیار بگریست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 198)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ دَ / دِ گَهْ)
سجده گاه:
شهی که بارگه اوست سجده گاه ملوک
همی برند بر آن سجده گه ملوک نماز.
سوزنی.
مرا سجده گه بیت بنت العنب بس
که از بیت ام القری میگریزم.
خاقانی.
پاک بینان را ز روی خوب دیدن منع نیست
سجده کایزد را بود گو سجده گه بتخانه باش.
سعدی (خواتیم).
رجوع به سجده گاه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ دَ / دِ)
قبله. (ترجمان القرآن). مسجد. جای سجده. قبله گاه که در آنجا پیشانی بخاک نهند تواضع را:
شهی که بارگه اوست سجده گاه ملوک
همی برند بر آن سجده گه ملوک نماز.
سوزنی.
ساعتی در خدای خود نالید
روی در سجده گاه خود مالید.
نظامی.
رفت در مسجد سوی محراب شد
سجده گاه از اشک شه پر آب شد.
مولوی.
او خدو انداخت بر رویی که ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه.
(مثنوی).
سجده گاه هفت اقلیم است مسندگاه تو
قبلۀ هفت آسمانست آسمان آفتاب.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سجده گزار
تصویر سجده گزار
نگونیگزار آنکه سجده کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجده گزاری
تصویر سجده گزاری
عمل سجده گزار سجده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجده گاه
تصویر سجده گاه
قبله، مسجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسجد
تصویر مسجد
سجده گاه، جای عبادت مسلمانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسجد
تصویر عسجد
جوهر هر قسم که باشد، مانند مروارید و یاقوت و زر و طلا، گوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجده
تصویر سجده
پیشانی بر زمین نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسجد
تصویر عسجد
((عَ سْ جَ))
زر، گوهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجده
تصویر سجده
((سَ دَ یا دِ))
پیشانی بر زمین نهادن هنگام نماز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسجد
تصویر مسجد
((مَ جِ))
جای سجده، محل عبادت، جمع مساجد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسجد
تصویر مسجد
مزگت
فرهنگ واژه فارسی سره
زر، طلا
متضاد: سیم، فضه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سجده گاه، عبادتگاه، مسکت، مسگت، مصلا، نمازگاه، نمازخانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سر بر زمین (مهر) گذاشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر کسی بیند سجده حق تعالی می کرد، دلیل است بر مردی بزرگوار ظفر یابد. اگر بیند جز حق تعالی کس دیگر را سجده می کرد، دلیل که امیدی که دارد برنیاید. محمد بن سیرین
اگر بیند که مهتری سجده می کرد، دلیل نماید وی را از سلطان رنج و بلا رسد.
اگر دید کسی وی را سجده نمود، دلیل که مراد آن کس را حاصل نماید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب