هجده هزار عالم، هژده هزار نیز گویند. (لسان العجم). قدما معتقد بودند که هجده هزار عالم وجود دارد: ’گفت بگوی در هجده هزار عالم آفریدگار یکی است’. (اسکندرنامه، نسخۀ سعید نفیسی). در خود پدید کرده ز خود سر خود همی هجده هزار عالم اسرارآمده. عطار. پادشاه عالم هجده هزار آفریده بهر آن مرد بیشمار. میرنظمی (از لسان العجم)
قبله. (ترجمان القرآن). مسجد. جای سجده. قبله گاه که در آنجا پیشانی بخاک نهند تواضع را: شهی که بارگه اوست سجده گاه ملوک همی برند بر آن سجده گه ملوک نماز. سوزنی. ساعتی در خدای خود نالید روی در سجده گاه خود مالید. نظامی. رفت در مسجد سوی محراب شد سجده گاه از اشک شه پر آب شد. مولوی. او خدو انداخت بر رویی که ماه سجده آرد پیش او در سجده گاه. (مثنوی). سجده گاه هفت اقلیم است مسندگاه تو قبلۀ هفت آسمانست آسمان آفتاب. عرفی (از آنندراج)