- ستنبه
- تنومند، قوی هیکل، درشت، ستبر، زشت و بدهیکل،
برای مثال بگردیدی کاو پی سگ می رود / سخرۀ دیو ستنبه می شود ، دیو(مولوی - ۵۷۵)
معنی ستنبه - جستجوی لغت در جدول جو
- ستنبه ((س تَ بِ))
- تنومند، قوی هیکل، بد هیبت، ترسناک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زشت کریه درشت و ناتراشیده، صورتی بغایت کریه منظر، کابوس بختک، دیو، دلیر صاحب قوت
آنکه آگاهی می دهد، آگاه کننده، طالب آگاهی
باز کاونده دخشک یاب (دخشک خبر)، بیدار هوشیار جوینده خبر طالب آگاهی، بیدار هوشیار، جمع مستنبهین
آگاه، هوشیار، بیدار شده ازخواب، بیدار
خبردار و آگاه، خبردار کردن
هوشیار شدن
میله فلزی که برای پر کردن تفنگهای سرپر یا پاک کردن لولهی تفنگ بکار میرود
کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، مدنگ، بسکله، فردر، کلند، فروند، فلجم، کلیدان
میله ای فلزی که برای پرکردن تفنگ های سرپر، پاک کردن لولۀ تفنگ و سوراخ کردن چیزی به کار می رود
هوشیار شدن، به خود آمدن، بیدار شدن، آگاهی، هوشیاری
((سُ بَ یا بِ))
فرهنگ فارسی معین
سمبه، میله ای فلزی برای پر کردن تفنگ های سر پر یا تمیز کردن لوله تفنگ ها
سنبه را پر زور دیدن: کنایه از مخاطب یا طرف معامله را مصالحه ناپذیر یافتن، خود را با شخص محکم و سمجی مواجه دیدن
سنبه را پر زور دیدن: کنایه از مخاطب یا طرف معامله را مصالحه ناپذیر یافتن، خود را با شخص محکم و سمجی مواجه دیدن
مرد قوی هیکل و درشت اندام و زشت
مرد قوی هیکل و درشت اندام و زشت
جمع مستنبه در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)