- ستن
- پسوندیست که به آخر ریشه دستوری پیوندد و مصدر سازد: گری ستن گس ستن پیو ستن
معنی ستن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ذخیره، پس انداز
انعقاد
خلاصی یافتن
چیزی را در بند کردن
آستین، آستی، کم
نجات یافتن، آزاد شدن، رها شدن
یافتن، پیدا کردن رها کردن، رستن رها کردن، رستن
مجروح کردن
پاک کردن با آب و پاکیزه کردن
سبز شدن و سر از خاک در آوردن گیاه، روییدن
کنایه از به وجود آمدن، پدید آمدن
کنایه از به وجود آمدن، پدید آمدن
زیستن، زندگی کردن، زندگانی کردن
چیزی را با آب پاکیزه ساختن، پارچه یا ظرف یا چیز دیگر را در آب مالیدن که پاک شود، شوییدن
جستجو کردن، جوییدن، پیدا کردن، یافتن
چیزی را به چیز دیگر یا به جایی پیوند دادن، بند کردن
سفت شدن
افسردن
منجمد شدن، منجمد ساختن
سفت شدن
افسردن
منجمد شدن، منجمد ساختن
رهیدن، رها شدن، رهایی یافتن، نجات یافتن
آزرده کردن، آزردن، زخمی کردن، آزرده شدن، زخمی شدن
آستین، قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را می پوشاند، دهانۀ خیک و مشک، طریقه و راه
خیز کردن، خیز برداشتن، کنایه از رها شدن، رهایی یافتن، جهیدن، کنایه از گریختن، وزیدن
ستون، پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود، پایه ای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند، در امور نظامی دسته ای از سربازانکه پشت سر هم در یک خط حرکت کنند، دیرک خیمه، نوشته ای که به صورت عمودی و موازی نوشتۀ دیگر قرار می گیرد، چوب کلفت و بلند که آن را عمودی در زیر سقف به جای جرز و پایه کار بگذارند، بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است، پشتیبان، تکیه گاه، برای مثال استن این عالم ای جان غفلت است / هوشیاری این جهان را آفت است (مولوی - ۱۱۸)
لیسیدن: توضیح شاهدی که برای لشتن درستون دوم همین صفحه آمده در آنندراج و لغت نامه برای لستن هم ضبط شده
((اَ س ِ تُ))
فرهنگ فارسی معین
استون، مایعی است بی رنگ، فرار، سریع التبخیر و قابل اشتعال، با بوی اتری که از تقطیر یکی از استات ها به دست می آید و مانند یک حلال بکار می رود
نشستن، قرار گرفتن انسان یا حیوان بر روی سرین خود، تمرگیدن، ساکن بودن، اقامت کردن
واحد اندازه گیری نیرو در اصول m.t.s، برابر ۱۰۸ دین یا هزار نیوتن
Close, Shut, Bind, Clasp, Closing, Fasten, Ligation, Strap, Tie, Wrap