جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ستنج

ستنج

ستنج
چوبی را گویند که زیر آن غلطکها نصب کنند و آن را بر گردن گاو بندند و بر بالای غله ای که از کاه جدا نشده باشد بگردانند تا غله از کاه جدا گردد. (برهان) (جهانگیری). رجوع به سبنج و سپنج شود، ذخیره و پس انداز. (برهان) (اوبهی) (جهانگیری) ، جمع کردن مال و بهم رسانیدن اسباب و سامان. (برهان)
لغت نامه دهخدا

سبنج

سبنج
چوبی دراز که بر یک سر آن گاو آهن نصب کنند و سر دیگر آن بر یوغ بندند و زمین را شیار کنند چوب قلبه
فرهنگ لغت هوشیار

سپنج

سپنج
عاریت، آرامگاه عاریتی خانه موقت. یا سرای سپنج. دنیا، خانه ای که از پالیز بانان و دشتبانان در پالیز و غله زار از چوب و علف سازند، چراگاه ستوران، عدد پانزده
فرهنگ لغت هوشیار

سکنج

سکنج
دارای دهان بدبو یا لب شکافته شده، برای مِثال تشنه را دل نخواهد آب زلال / کوزه بگذشته بر دهان سکنج (سعدی - ۸۵)
سکنج
فرهنگ فارسی عمید

سلنج

سلنج
لَب شِکَری، کسی که یکی از دو لب او شکافته باشد، لب شکافته، شَکَرلَب، سِه لُنج، سِه لَب
سلنج
فرهنگ فارسی عمید