جدول جو
جدول جو

معنی سترلاب - جستجوی لغت در جدول جو

سترلاب
اسطرلاب، وسیله ای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازه گیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آن ها، سطرلاب، صلاب، سرلاب، صرلاب، اصطرلاب، استرلاب
تصویری از سترلاب
تصویر سترلاب
فرهنگ فارسی عمید
سترلاب(سُ تُ)
استرلاب. اصطرلاب. صلاب. اسطرلاب. رجوع بدین کلمات شود
لغت نامه دهخدا
سترلاب
اسطرلاب
تصویری از سترلاب
تصویر سترلاب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سطرلاب
تصویر سطرلاب
اسطرلاب، وسیله ای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازه گیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آن ها، صلاب، صرلاب، اصطرلاب، سرلاب، سترلاب، استرلاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرلاب
تصویر سرلاب
اسطرلاب، وسیله ای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازه گیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آن ها، استرلاب، سترلاب، صلاب، صرلاب، اصطرلاب، سطرلاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استجلاب
تصویر استجلاب
جلب کردن، به سوی خود کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استلاب
تصویر استلاب
ربودن، دزدیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استرلاب
تصویر استرلاب
اسطرلاب، وسیله ای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازه گیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آن ها، سترلاب، صلاب، صرلاب، سطرلاب، سرلاب، اصطرلاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسطرلاب
تصویر اسطرلاب
وسیله ای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازه گیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آن ها، اصطرلاب، صرلاب، صلاب، سطرلاب، استرلاب، سرلاب، سترلاب
اسطرلاب مسطح: در علم نجوم اسطرلابی دارای صفحۀ مدور فلزی که بر آن حروف و خطوط و دوائر و درجه ها و نام های بروج نقش بوده
اسطرلاب تام: در علم نجوم اسطرلابی که همه چیز آن کامل باشد
اسطرلاب تمام: در علم نجوم اسطرلابی که همه چیز آن کامل باشد، اسطرلاب تام
اسطرلاب نیمه: در علم نجوم اسطرلابی که از اسطرلاب تام کوچک تر بوده و در آن بعضی عددها و درجه ها را حذف می کردند
اسطرلاب نصفی: اسطرلاب نیمه، در علم نجوم اسطرلابی که از اسطرلاب تام کوچک تر بوده و در آن بعضی عددها و درجه ها را حذف می کردند
اسطرلاب ثلثی: در علم نجوم اسطرلابی که از اسطرلاب نیمه کوچک تر بوده و در آن بعضی عددها و درجه ها را حذف می کردند
اسطرلاب چهارم: قرآن، زیرا چهارمین کتاب آسمانی بعد از زبور، تورات و انجیل است، کنایه از آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگ لاب
تصویر سگ لاب
سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، ویدستر، قندس، بیدست، بادستر، سقلاب، هزد، سمور آبی، بیدستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقرلات
تصویر سقرلات
سقلاطون، نوعی پارچۀ نفیس پشمی یا ابریشمی به رنگ سرخ یا کبود، هر چیز سرخ یا کبود
فرهنگ فارسی عمید
(مِ خوا / خا)
برگردیدن بوی گوشت سپس سخت گردیدن، بر کسی بغفلت او درآمدن. بر غفلت کسی آمدن. (منتهی الارب). سرزده درآمدن بر کسی
لغت نامه دهخدا
(سُ طُ)
اصطرلاب. (آنندراج) (غیاث). به یونانی مخفف اسطرلاب است و آن آلتی باشد از برنج که بدان ارتفاع آفتاب گیرند. (برهان) :
سطرلاب دوری که فرزانه ساخت
بر آئین آن جام شاهانه ساخت.
فردوسی.
منجم ببام آمد از نورمی
گرفت ارتفاع سطرلابها.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 5).
نسخۀطالع و احکام بقاکاصل نداشت
هم بکذاب سطرلاب مگر بازدهید.
خاقانی.
چشمۀ خورشید لطف بلکه سطرلاب روح
گوهر گنج حیات بلکه کلید کرم.
خاقانی.
رجوع به اسطرلاب و اصطرلاب و صطرلاب شود
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
مرکّب از: استرون، بمعنی ستاره + لامبانئین، بمعنی گرفتن، اسطرلاب. سطرلاب. سترلاب. اصطرلاب. صلاب. آلتی منجمان را که بدان ارتفاع ستارگان را حساب کنند.
لغت نامه دهخدا
(مَسَ)
مؤلف فرهنگ آنندراج کلمه را عربی و بمعنی بالیدن نهال آورده و به این معنی در قوامیس نیافتیم. صاحب تاج العروس گوید: استغلب علیه الضحک ، اشتدّ، کاستغرب و غلبه علی نفسه اذا اکرهه.
لغت نامه دهخدا
تصویری از استحلاب
تصویر استحلاب
دوشیدن خواستن پر شیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صطرلاب
تصویر صطرلاب
بنگرید به اسطرلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شترماب
تصویر شترماب
شترروش
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته پرند زر دوخت نوعی پارچه ابریشمی زر دوزی شده که آنرا در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته، پارچه ای نفیس به رنگ سرخ یا کبود
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پارچه ابریشمی زر دوزی شده که آنرا در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته، پارچه ای نفیس به رنگ سرخ یا کبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخلاب
تصویر استخلاب
درویدن بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
به سوی خود کشیدن، دسترسی خواستن، بازداشت خواستن طلب کشیده شدن چیزی کردن، جلب کردن کشاندن بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترسانیدن این واژه در تازی پیشینه ندارد. و فارسی گویان آن را ساخته اند در تازی استرهاب و ترعیب را به کار می برند ترسانیدن تولید رعب کردن، توضیح این کلمه متداول در فارسی است و در عربی بدین معنی (ترعیب) آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرهاب
تصویر استرهاب
ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استلاب
تصویر استلاب
ربودن به بر یک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده استرلاب سترلاب سلاب ابزاری است که برای اندازه گیری موقع و ارتفاع ستارگان و دیگر امور فلکی بکار میرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغلاب
تصویر استغلاب
بالیدن نهال
فرهنگ لغت هوشیار
کاهیده اسطرلاب سلاب سطرونیون یونانی تازی گشته آذربوی چوبک اشنان (گویش شیرازی) مخفف اسطرلاب، و ان آلتی است از برنج که بدان ارتفاع آفتاب گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی سلاب همی باز جستندر از سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (شاهنامه) ابزاری است که برای اندازه گیری موقع و ارتفاع ستارگان و دیگر امور فلکی بکار میرفت. اصطرلاب، اسطرلاب، آلتی استکه منجمان با آن ارتفاع ستارگان راحساب میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعلاب
تصویر استعلاب
ناخوش یافتن، ناخوش شمردن، ناخوشایندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطرلاب
تصویر سطرلاب
((سُ طُ))
ستاره سنج، ابزاری است که برای اندازه گیری محل و ارتفاع ستارگان و دیگر اندازه گیری های نجومی بکار می رود، صرلاب، اسطرلاب، اصطرلاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استجلاب
تصویر استجلاب
((اِ تِ))
کشاندن، جلب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسطرلاب
تصویر اسطرلاب
((اُ طُ))
ستاره سنج، ابزاری است که برای اندازه گیری محل و ارتفاع ستارگان و دیگر اندازه گیری های نجومی بکار می رود، سطرلاب، صرلاب، اصطرلاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساتراب
تصویر ساتراب
((تْ))
والی، حاکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرلاب
تصویر استرلاب
((اُ تُ))
ستاره سنج، ابزاری است که برای اندازه گیری محل و ارتفاع ستارگان و دیگر اندازه گیری های نجومی بکار می رود، اسطرلاب
فرهنگ فارسی معین