آنکه کسی را بستاید. (آنندراج). مادح: سخنوران و ستایشگران گیتی را همی نگردد جز بر مدیح خواجه زبان. فرخی. گمان برم که من اندر زمین همان شجرم شجر که دید ثناگستر و ستایشگر. فرخی. همه خوبی ّ و نکویی بود او را ز خدای وین رهی را که ستایشگر وخنیاگر اوست. فرخی
آنکه کسی را بستاید. (آنندراج). مادح: سخنوران و ستایشگران گیتی را همی نگردد جز بر مدیح خواجه زبان. فرخی. گمان برم که من اندر زمین همان شجرم شجر که دید ثناگستر و ستایشگر. فرخی. همه خوبی ّ و نکویی بود او را ز خدای وین رهی را که ستایشگر وخنیاگر اوست. فرخی
تخلص، نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند و در بیت آخر شعر می آورد مانند سعدی، حافظ و خواجو، بیتی که شاعر، نام شعری خود را در آن می آورد برای مثال به نام و کنیتت آراسته باد / ستایشگاه شعر و خطبه تا حشر (عنصری - ۳۳۲)
تخلص، نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند و در بیت آخر شعر می آورد مانند سعدی، حافظ و خواجو، بیتی که شاعر، نام شعری خود را در آن می آورد برای مِثال به نام و کنیتت آراسته باد / ستایشگاه شعر و خطبه تا حشر (عنصری - ۳۳۲)
حمد و عبادت و دعا. (ناظم الاطباء). عمل ستایشگر: چو آمد بنزدش زمین بوسه داد ستایشگری را زبان برگشاد. فردوسی. ای آنکه در ایام ستایشگری تو صوفی شمرد عیب نگهبانی دم را. عرفی (از آنندراج). رجوع به ستایشگر شود
حمد و عبادت و دعا. (ناظم الاطباء). عمل ستایشگر: چو آمد بنزدش زمین بوسه داد ستایشگری را زبان برگشاد. فردوسی. ای آنکه در ایام ستایشگری تو صوفی شمرَد عیب نگهبانی دم را. عرفی (از آنندراج). رجوع به ستایشگر شود
محل ستایش، بخشی از قصیده و غزل که شاعر در آن از نسیب و تشبیب به ستایش ممدوح گریز زند، شریطه، مخلص، ستایشگر، ستایش کننده، ستاینده، کسی که دیگری را بستاید
محل ستایش، بخشی از قصیده و غزل که شاعر در آن از نسیب و تشبیب به ستایش ممدوح گریز زند، شریطه، مخلص، ستایشگر، ستایش کننده، ستاینده، کسی که دیگری را بستاید