سبزکار. برنگ سبز. سبزناک: زمرد بود گر چنین سبزگار خزان طلا را کند نوبهار. ملا (از آنندراج). قبای معلم سبزگار دوخت بخیاطو مقراض محتاج نگشت، جوهر آب را به وساطت حرارت بجرم نار رسانید. (سندبادنامه ص 2) ، آنکه دارای عمل خوب است. (اشتینگاس). کسی که کردار و اعمالش نیک باشد. (ناظم الاطباء)
سبزکار. برنگ سبز. سبزناک: زمرد بود گر چنین سبزگار خزان طلا را کند نوبهار. ملا (از آنندراج). قبای معلم سبزگار دوخت بخیاطو مقراض محتاج نگشت، جوهر آب را به وساطت حرارت بجرم نار رسانید. (سندبادنامه ص 2) ، آنکه دارای عمل خوب است. (اشتینگاس). کسی که کردار و اعمالش نیک باشد. (ناظم الاطباء)
موافق، (شعوری) (آنندراج)، موافق کارها، (شرفنامۀ منیری)، باموافقت، اجابت کننده و قبول کننده، (ناظم الاطباء)، موءالف، آنکه صاحب فکری صلح جو است با کسی، سازنده، سازوار، ضد ناسازگار: تن و جان چرا سازگار آمدند چه افتاد تا هر دو یار آمدند، اسدی (گرشاسبنامه)، زدستان زن هر که ناترسکار روان با خرد نیستش سازگار، اسدی (گرشاسبنامه)، چند باشم در انتظار و هوس که مگر بخت سازگار شود، مسعودسعد، تا سازگار دولت و تابنده دانش است با دولت تو دانش تو سازگار باد، مسعودسعد، وگر موافقت تو رسد به آتش و آب شوند هر دو بهم سازگارچون می و شیر، معزی، کس مرا باور ندارد کز نخست کارساز و سازگاری داشتم، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 313)، اقبال صفوهالدین بانوی روزگار ناساز روزگار مرا سازگار کرد، خاقانی (ص 153)، به نقد امشب چو با هم سازگاریم نظر بر نسیۀ فردا چه داریم، نظامی (خسرو و شیرین)، بچشم وفا سازگار آمدش، نظامی، در آتشم چو پنبۀ داغ از ملایمت از طبع سازگار خود آزار میکشم، ابوطالب کلیم (از آنندراج)، ، ملائم طبع، موافق طبع، ضدمضر: مهتران مکه را رسم چنان بود که فرزندان را به دایه دادندی و بیرون مکه او را پروردندی که هوای مکه با طفلان سازگار نبود، (بلعمی)، خرمای تو گرچه سازگار است با هرکه بجز من است خار است، نظامی (لیلی و مجنون)، منم عاشق مرا غم سازگار است تو معشوقی ترا با غم چه کار است، نظامی (خسرو وشیرین)، چه می خوردی که رویت چون بهار است ازان می خور که آنت سازگار است، نظامی (خسرو و شیرین)، آب ساری به تابستان مرا سازگار نیست، (تاریخ طبرستان)، چه آب بلخ مرا سازگار نیست، (تاریخ طبرستان)، دماغ سیر پراکندۀ گلستان سوخت هوای سایۀ گل نیست سازگار مرا، میرزا رضی دانش (از آنندراج)، ، گوارا، سایغ، زلال: نعم بیشمارش در حلق خلق و کام خاص و عام شیرین و خوشگوار و طیبات ارزاق بی پایانش در گلوی کلوا و اشربوا روان و سازگار، (ترجمه محاسن اصفهان)، لایق، (شرفنامۀ منیری)، زیبنده، برازنده، سزاوار، درخور: هر سلاحی که برگرفت بود با کفش سازگار و اندرخور، فرخی، آواز چنگ و بربط و بوی شراب خوش با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار، فرخی، بکن چربی که شیرینیت یار است که شیرینی به چربی سازگار است، نظامی (خسرو و شیرین)، بر سریر آی و پیش من بنشین سازگار است ماه با پروین، نظامی (هفت پیکر)، ، قانع، خرسند: زنی داشتم قانع و سازگار قضا را شد آن زن ز من باردار، نظامی، ، مطابق، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)، هم آهنگ، هم آواز: دف وچنگ با یکدگر سازگار برآورده زیر از میان ناله زار، سعدی (بوستان)، ، نام آلتی است از موسیقی، (اشتینگاس)، نام آهنگی از موسیقی است، شاعر، (ناظم الاطباء) (اشتنیگاس)، مقلد، (ناظم الاطباء)، هنرپیشه، (اشتیگاس)، عامل و فاعل و کسی که اختراع کند، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)، کسی که حیله نماید، مکار و ریاکار، (ناظم الاطباء)، کسی که چیزی را بسازد و بیاراید و درست کند و ترتیب دهد، و بطور شایسته و لایق برقرار کند، کسی که چیزی را برابر و مساوی نماید، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)، - ناسازگار، ناموافق، ناساز: که دستور باشد مرا شهریار شدن پیش این دیو ناسازگار، فردوسی، چه کار آید آن یار ناسازگار که هنگام سختی نیاید بکار، امیرخسرو دهلوی، -، مضر، ناگوار، ناملائم برای طبع و مزاج: که در سینه پیکان تیر تتار بسی بهتر از قوت ناسازگار، سعدی (بوستان)، رجوع به ساختن شود
موافق، (شعوری) (آنندراج)، موافق کارها، (شرفنامۀ منیری)، باموافقت، اجابت کننده و قبول کننده، (ناظم الاطباء)، موءالف، آنکه صاحب فکری صلح جو است با کسی، سازنده، سازوار، ضد ناسازگار: تن و جان چرا سازگار آمدند چه افتاد تا هر دو یار آمدند، اسدی (گرشاسبنامه)، زدستان زن هر که ناترسکار روان با خرد نیستش سازگار، اسدی (گرشاسبنامه)، چند باشم در انتظار و هوس که مگر بخت سازگار شود، مسعودسعد، تا سازگار دولت و تابنده دانش است با دولت تو دانش تو سازگار باد، مسعودسعد، وگر موافقت تو رسد به آتش و آب شوند هر دو بهم سازگارچون می و شیر، معزی، کس مرا باور ندارد کز نخست کارساز و سازگاری داشتم، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 313)، اقبال صفوهالدین بانوی روزگار ناساز روزگار مرا سازگار کرد، خاقانی (ص 153)، به نقد امشب چو با هم سازگاریم نظر بر نسیۀ فردا چه داریم، نظامی (خسرو و شیرین)، بچشم وفا سازگار آمدش، نظامی، در آتشم چو پنبۀ داغ از ملایمت از طبع سازگار خود آزار میکشم، ابوطالب کلیم (از آنندراج)، ، ملائم طبع، موافق طبع، ضدمضر: مهتران مکه را رسم چنان بود که فرزندان را به دایه دادندی و بیرون مکه او را پروردندی که هوای مکه با طفلان سازگار نبود، (بلعمی)، خرمای تو گرچه سازگار است با هرکه بجز من است خار است، نظامی (لیلی و مجنون)، منم عاشق مرا غم سازگار است تو معشوقی ترا با غم چه کار است، نظامی (خسرو وشیرین)، چه می خوردی که رویت چون بهار است ازان می خور که آنت سازگار است، نظامی (خسرو و شیرین)، آب ساری به تابستان مرا سازگار نیست، (تاریخ طبرستان)، چه آب بلخ مرا سازگار نیست، (تاریخ طبرستان)، دماغ سیر پراکندۀ گلستان سوخت هوای سایۀ گل نیست سازگار مرا، میرزا رضی دانش (از آنندراج)، ، گوارا، سایغ، زلال: نعم بیشمارش در حلق خلق و کام خاص و عام شیرین و خوشگوار و طیبات ارزاق بی پایانش در گلوی کلوا و اشربوا روان و سازگار، (ترجمه محاسن اصفهان)، لایق، (شرفنامۀ منیری)، زیبنده، برازنده، سزاوار، درخور: هر سلاحی که برگرفت بود با کَفَش سازگار و اندرخور، فرخی، آواز چنگ و بربط و بوی شراب خوش با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار، فرخی، بکن چربی که شیرینیت یار است که شیرینی به چربی سازگار است، نظامی (خسرو و شیرین)، بر سریر آی و پیش من بنشین سازگار است ماه با پروین، نظامی (هفت پیکر)، ، قانع، خرسند: زنی داشتم قانع و سازگار قضا را شد آن زن ز من باردار، نظامی، ، مطابق، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)، هم آهنگ، هم آواز: دف وچنگ با یکدگر سازگار برآورده زیر از میان ناله زار، سعدی (بوستان)، ، نام آلتی است از موسیقی، (اشتینگاس)، نام آهنگی از موسیقی است، شاعر، (ناظم الاطباء) (اشتنیگاس)، مقلد، (ناظم الاطباء)، هنرپیشه، (اشتیگاس)، عامل و فاعل و کسی که اختراع کند، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)، کسی که حیله نماید، مکار و ریاکار، (ناظم الاطباء)، کسی که چیزی را بسازد و بیاراید و درست کند و ترتیب دهد، و بطور شایسته و لایق برقرار کند، کسی که چیزی را برابر و مساوی نماید، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)، - ناسازگار، ناموافق، ناساز: که دستور باشد مرا شهریار شدن پیش این دیو ناسازگار، فردوسی، چه کار آید آن یار ناسازگار که هنگام سختی نیاید بکار، امیرخسرو دهلوی، -، مضر، ناگوار، ناملائم برای طبع و مزاج: که در سینه پیکان تیر تتار بسی بهتر از قوت ناسازگار، سعدی (بوستان)، رجوع به ساختن شود
شهرکیست خرد بر راه ری (از خراسان) و قصبۀ روستای بیداست. (حدود العالم). نام شهری است مشهور از اقلیم چهارم بخراسان، الان به تشیع معروف و بمحبت اهل بیت مشعوف و بعداوت شیخین مجبول، چنانکه مولوی گوید: سبزوار است این جهان بیمدار ما چو بوبکریم در آن خوار و زار. در قدیم الایام شهری بزرگ در آن اراضی بوده جربدنام اکنون جز ارکی از آن باقی نمانده و جعفرآباد نام قلعۀ محکم در آنجا ساخته شده بدست خوانین شادلو است. بیک فرسنگ فاصله در زیر دست آن جاده دزی خراب است و آن را دز سپید خوانده اند. چون سهراب عزم ایران کرده به آنجا رسیده، با هجیر مبارزت کردند. (آنندراج). سبزوار در اصل ساسویه آباد بوده است و گفته اند پسران ساسویه یزدجرد بود. (تاریخ بیهقی از سبک شناسی ص 368). در سبزوار مسجد جامعی است که بدست خواجه علی مؤید که آخرین حکمران سربداریه معاصر امیر تیمور بوده است بنا کرده است کتیبه ای پیدا شده که نشان میدهد ماده تاریخ آن 1044 هجری قمریساخته شده است. رجوع به مرآت البلدان ج 4 ص 105 شود. از اقلیم چهارم است، طولش از جزایرخالدات قطیه و عرض از خط استوا لونه، هوایش معتدل است و بازارهای فراخ و خوب دارد و طاقی از چوب بسته اند که چهار سوی بازار است بغایت محکم و عالی، حاصلش غله و اندکی میوه و انگور باشد و قریب چهل پاره دیه است که از توابع دارد و مردم آنجا شیعۀ اثناعشری اند. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 149). نام یکی از شهرستانهای استان نهم و حدود آن بشرح زیر است: از خاور بکوه سرخ و ارتفاعات خاوری دهنو سلیمان آباد و سنگرد و شهرستان نیشابور، از باختر بشهرستان بجنورد و شهرستان شاهرود، از جنوب بشهرستان کاشمر، از شمال به شهرستان قوچان و بجنورد. آب و هوای آن: چون شهرستان سبزوار و بخش های تابعۀ آن در مناطق مختلفه در سه جلگۀ موازی هم قرار داشته ارتفاع هر یک از آنها متفاوت است و یک بخش بطور کلی در کوه میش و قراء چندی از بخش داورزن و حومه جغتای - صفی آباد در قسمت کوهستانی این ناحیه واقع شده است و تاکنون اطلاع صحیحی راجع به آب و هوای کلیۀ مناطق فوق بدست نیامده و اختلاف قطعی فصول چهارگانه بخوبی معلوم نیست. بطور کلی آنچه میتوان استنباط کرد این است که درجۀ حرارت قسمتهای جلگه با کوهستانی تفاوت کلی داشته یعنی در قسمت های جنوب داورزن واطراف کال شور در دهستان آزادوار و خسروشیر هوا گرم و قسمتهای کوهستانی معتدل بسیار مطبوع است. بواسطۀ بارندگی ها و رطوبت هوا درختها و اشجار در اندک مدت رشد و نمو می نمایند. آب رودخانه، چشمه سار و قنوات زیادی دارد به این جهت محصول پنبۀ شهرستان سبزوار در استان خراسان در درجۀ اول است. ارتفاعات: رشتۀ ارتفاعات که جلگۀ جوین را از جلگۀ سبزوار جدا نموده بطور کلی معروف بکوه جغتای می باشد. این کوه همان دنبالۀ ارتفاعات سلسله جبال البرز که در شمال باختری نیشابور معروف به طغان کوه می باشد بالاخره برشتۀ اصلی نیشابور متصل می شود، این کوه از گدار منیدر تا گدار نوده و طبس در سه رشتۀ مختلف موازی هم قرار گرفته اند و در هر یک از نقاط مختلفه اسامی مخصوصی دارد. مرتفعترین قلل آن اندقان و صدخر و ارتفاع آن 2373 متر است. پس از گدار طبس یک رشته کوه اصلی معروف به کوه طبس و اولر تا سلطان آباد زعفرانیه کشیده شده است. در شمال خاوری زعفرانیه معروف به کوه جسته و در خاور سلطان آباد طغان کوه نامیده میشود. دو رشتۀ دیگر در شمال و جنوب رشتۀ ارتفاعات اصلی جغتای قرار دارند، قسمت شمالی از گدار مندر بطرف خاور امتداد در جنوب باختری جغتای معروف بکوه کره می باشد از گدار برغمد بطرف خاور معروف بکوه اندقان است، در قسمت باختر و شمال کهک و مزینان کوه زواک نامیده میشود. کوه زواک در شمال داورزن به طرف خاور امتداد دارد، در هر محلی به اسامی مخصوصی معروف است. کوه صد خرو، کوه سفید، کوه سرخ و ساروق، این کوه ها تا گدار بلند باران امتداد دارند. رشتۀ ارتفاعات دیگری که جلگه جاجرم و اسفراین و صفی آباد را از جلگه جوین جدا نموده بطول 146 هزار گز است که 47 هزارگزی شمال خاوری پل ابریشم شروع شده و تپه های کوچک و خاکی آن تا 10هزارگزی شمال خاوری حجت آباد کشیده شده است. مرتفعترین قلل آن در شمال نقاب معروف به کوه مهار است که 1517 متر ارتفاع دارد. این کوه خاکی است و عبور و مروراز آن به سهولت انجام میگیرد. رشتۀ ارتفاعات دیگری که در شمال دهستان بام معروف بکوه شاه جهان می باشد، این کوه بسیار سخت و مرتفع است، دره های عمیق و گدارهای متعددی دارد که صعب العبور است. یک رشته ارتفاع دیگری که در 24 هزارگزی جنوب سبزوار واقع و طول آن شمال جنوبی تقریباً 90 هزار گز عرض آن 40 هزار گز موسوم به کوه میش و معروف است که بیش از 70 رشته چشمه ازآن جاری می باشد و هوای آن بسیار معتدل است. در قلۀاین کوه امامزاده ای معروف به برادر امام رضا است، گنبد آن از آثار باستانی است. رود خانه مهم دائمی در نواحی سبزوار نبوده کلیۀ آنها بهارآبه در مواقع بارندگی سیلی از آنها جاری می شود، فقط رودخانه ای که معروف به کال شور است همواره آب از آن جاری است و بواسطۀ عبور از زمین های نمک زار و گچ و معادن دیگر قابل شرب نبوده بقدری تلخ و شور است که بعضی از اشخاص از آب آن املاح سولفات دوسود جمعآوری می نمایند. در مواقع طغیان بواسطۀ هموار بودن زمین اطراف عرض رودخانه به یکهزار گز می رسد. رود خانه دیگری معروف به شورکال از کوههای نیشابور سرچشمه میگیرد در خاک جوین از شمال آبادیها عبور می کند و پس از طی 144 هزار گز در شمال امیرآباد از خاک جوین خارج و داخل جلگۀ جاجرم میشود. این رودخانه بهارآبه بوده هیچگونه استفادۀ زراعتی نمیدهد. تعداد 11 رشته رود خانه دیگر به اسامی بهاردان، آبرود، داورزن، مهر، صدخرو، بفره، ریوند، طبس، برغمد، شواج، کمیز، از کره کوه و کوه سفید و اندقان سرچشمه می گیرند و آبادیهائی را که در مسیر آنها قرار دارند مشروب می نمایند. سازمان اداری:شهرستان سبزوار از پنج بخش بنام حومه، داورزن، صفی آباد، جغتای، ششتمد تشکیل میشود و دارای 367 آبادی است که مجموع نفوس آن در حدود 203439 تن است. محصول: استعداد منطقۀ سبزوار جهت کشت انواع غلات و حبوبات بیش از سایر نقاط مناطق خراسان است مخصوصاً پنبه و زیره بحد کافی کشت میشود بطوری که بحد متوسط در سال 11000 عدل پنبه و 4 هزار تن زیره از این شهر صادر می شود. در سبزوار معادن ذغال سنگ در طبس ودرفک معدن مس، در دهنه سیاه، زنگانلو، برجک زاج، در کوه میش ذغال سنگ، در صفی آباد معدن مس و در محمدآباد بالای صدخرو، سنگ آسیای باغجر، سنگ پازر در جوین، ذغال سنگ در دهنه اجاق، زاج سبز در کیدوز. راه: راه شوسۀ تهران - مشهد از این شهرستان عبور می کند و راه آهن تهران و مشهد که فعلاً در دست اقدام است از جلگۀ جوین می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) شهر سبزوار، مرکز شهرستان که در 240 هزارگزی مشهد و 820 هزارگزی خاور تهران واقع است و دارای 28151 تن جمعیت است. مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول جغرافیایی 57 درجه و 43 دقیقه و عرض جغرافیایی آن 36 درجه و12 دقیقه است، بنابراین نصف النهار تهران با نصف النهار سبزوار 25 دقیقه اختلاف ساعت دارد. این شهر در دامنۀ کوه اندقان طبس و در شمال این شهر کال شور واقع است. آب مشروبی سه رشته قنات که رشته ای از شمال سبزوار بطول 11 الی 13 هزارگز کشیده شده معروف است بقنات قصبه، قنات عبدالرحمن، قنات حمیدآباد، و دارای چندین آب انبار که در محل حوض آب معروف است، اهالی از آنهااستفاده می نمایند. کار خانه پنبه پاک کنی شرکت جین و کار خانه برق و کار خانه آرد در سبزوار دایر است. دراین شهر یک بیمارستان است که تحت نظر بهداری سبزواراست، بودجۀ آن از سه محل یعنی از وزارت بهداری و مبلغی از بودجۀ کل کشور و شهرداری تأمین میشود. دارای دو دبیرستان پسرانه و دخترانه و 8 دبستان می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). رجوع به فهرست تاریخ مغول و تاریخ عصر حافظ و مجمل التواریخ گلستانه وفهرست ج 1 و 2 تاریخ جهانگشا و تاریخ سیستان شود
شهرکیست خرد بر راه ری (از خراسان) و قصبۀ روستای بیداست. (حدود العالم). نام شهری است مشهور از اقلیم چهارم بخراسان، الان به تشیع معروف و بمحبت اهل بیت مشعوف و بعداوت شیخین مجبول، چنانکه مولوی گوید: سبزوار است این جهان بیمدار ما چو بوبکریم در آن خوار و زار. در قدیم الایام شهری بزرگ در آن اراضی بوده جربدنام اکنون جز ارکی از آن باقی نمانده و جعفرآباد نام قلعۀ محکم در آنجا ساخته شده بدست خوانین شادلو است. بیک فرسنگ فاصله در زیر دست آن جاده دزی خراب است و آن را دز سپید خوانده اند. چون سهراب عزم ایران کرده به آنجا رسیده، با هجیر مبارزت کردند. (آنندراج). سبزوار در اصل ساسویه آباد بوده است و گفته اند پسران ساسویه یزدجرد بود. (تاریخ بیهقی از سبک شناسی ص 368). در سبزوار مسجد جامعی است که بدست خواجه علی مؤید که آخرین حکمران سربداریه معاصر امیر تیمور بوده است بنا کرده است کتیبه ای پیدا شده که نشان میدهد ماده تاریخ آن 1044 هجری قمریساخته شده است. رجوع به مرآت البلدان ج 4 ص 105 شود. از اقلیم چهارم است، طولش از جزایرخالدات قطیه و عرض از خط استوا لونه، هوایش معتدل است و بازارهای فراخ و خوب دارد و طاقی از چوب بسته اند که چهار سوی بازار است بغایت محکم و عالی، حاصلش غله و اندکی میوه و انگور باشد و قریب چهل پاره دیه است که از توابع دارد و مردم آنجا شیعۀ اثناعشری اند. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 149). نام یکی از شهرستانهای استان نهم و حدود آن بشرح زیر است: از خاور بکوه سرخ و ارتفاعات خاوری دهنو سلیمان آباد و سنگرد و شهرستان نیشابور، از باختر بشهرستان بجنورد و شهرستان شاهرود، از جنوب بشهرستان کاشمر، از شمال به شهرستان قوچان و بجنورد. آب و هوای آن: چون شهرستان سبزوار و بخش های تابعۀ آن در مناطق مختلفه در سه جلگۀ موازی هم قرار داشته ارتفاع هر یک از آنها متفاوت است و یک بخش بطور کلی در کوه میش و قراء چندی از بخش داورزن و حومه جغتای - صفی آباد در قسمت کوهستانی این ناحیه واقع شده است و تاکنون اطلاع صحیحی راجع به آب و هوای کلیۀ مناطق فوق بدست نیامده و اختلاف قطعی فصول چهارگانه بخوبی معلوم نیست. بطور کلی آنچه میتوان استنباط کرد این است که درجۀ حرارت قسمتهای جلگه با کوهستانی تفاوت کلی داشته یعنی در قسمت های جنوب داورزن واطراف کال شور در دهستان آزادوار و خسروشیر هوا گرم و قسمتهای کوهستانی معتدل بسیار مطبوع است. بواسطۀ بارندگی ها و رطوبت هوا درختها و اشجار در اندک مدت رشد و نمو می نمایند. آب رودخانه، چشمه سار و قنوات زیادی دارد به این جهت محصول پنبۀ شهرستان سبزوار در استان خراسان در درجۀ اول است. ارتفاعات: رشتۀ ارتفاعات که جلگۀ جوین را از جلگۀ سبزوار جدا نموده بطور کلی معروف بکوه جغتای می باشد. این کوه همان دنبالۀ ارتفاعات سلسله جبال البرز که در شمال باختری نیشابور معروف به طغان کوه می باشد بالاخره برشتۀ اصلی نیشابور متصل می شود، این کوه از گدار منیدر تا گدار نوده و طبس در سه رشتۀ مختلف موازی هم قرار گرفته اند و در هر یک از نقاط مختلفه اسامی مخصوصی دارد. مرتفعترین قلل آن اندقان و صدخر و ارتفاع آن 2373 متر است. پس از گدار طبس یک رشته کوه اصلی معروف به کوه طبس و اولر تا سلطان آباد زعفرانیه کشیده شده است. در شمال خاوری زعفرانیه معروف به کوه جسته و در خاور سلطان آباد طغان کوه نامیده میشود. دو رشتۀ دیگر در شمال و جنوب رشتۀ ارتفاعات اصلی جغتای قرار دارند، قسمت شمالی از گدار مندر بطرف خاور امتداد در جنوب باختری جغتای معروف بکوه کره می باشد از گدار برغمد بطرف خاور معروف بکوه اندقان است، در قسمت باختر و شمال کهک و مزینان کوه زواک نامیده میشود. کوه زواک در شمال داورزن به طرف خاور امتداد دارد، در هر محلی به اسامی مخصوصی معروف است. کوه صد خرو، کوه سفید، کوه سرخ و ساروق، این کوه ها تا گدار بلند باران امتداد دارند. رشتۀ ارتفاعات دیگری که جلگه جاجرم و اسفراین و صفی آباد را از جلگه جوین جدا نموده بطول 146 هزار گز است که 47 هزارگزی شمال خاوری پل ابریشم شروع شده و تپه های کوچک و خاکی آن تا 10هزارگزی شمال خاوری حجت آباد کشیده شده است. مرتفعترین قلل آن در شمال نقاب معروف به کوه مهار است که 1517 متر ارتفاع دارد. این کوه خاکی است و عبور و مروراز آن به سهولت انجام میگیرد. رشتۀ ارتفاعات دیگری که در شمال دهستان بام معروف بکوه شاه جهان می باشد، این کوه بسیار سخت و مرتفع است، دره های عمیق و گدارهای متعددی دارد که صعب العبور است. یک رشته ارتفاع دیگری که در 24 هزارگزی جنوب سبزوار واقع و طول آن شمال جنوبی تقریباً 90 هزار گز عرض آن 40 هزار گز موسوم به کوه میش و معروف است که بیش از 70 رشته چشمه ازآن جاری می باشد و هوای آن بسیار معتدل است. در قلۀاین کوه امامزاده ای معروف به برادر امام رضا است، گنبد آن از آثار باستانی است. رود خانه مهم دائمی در نواحی سبزوار نبوده کلیۀ آنها بهارآبه در مواقع بارندگی سیلی از آنها جاری می شود، فقط رودخانه ای که معروف به کال شور است همواره آب از آن جاری است و بواسطۀ عبور از زمین های نمک زار و گچ و معادن دیگر قابل شرب نبوده بقدری تلخ و شور است که بعضی از اشخاص از آب آن املاح سولفات دوسود جمعآوری می نمایند. در مواقع طغیان بواسطۀ هموار بودن زمین اطراف عرض رودخانه به یکهزار گز می رسد. رود خانه دیگری معروف به شورکال از کوههای نیشابور سرچشمه میگیرد در خاک جوین از شمال آبادیها عبور می کند و پس از طی 144 هزار گز در شمال امیرآباد از خاک جوین خارج و داخل جلگۀ جاجرم میشود. این رودخانه بهارآبه بوده هیچگونه استفادۀ زراعتی نمیدهد. تعداد 11 رشته رود خانه دیگر به اسامی بهاردان، آبرود، داورزن، مهر، صدخرو، بفره، ریوند، طبس، برغمد، شواج، کمیز، از کره کوه و کوه سفید و اندقان سرچشمه می گیرند و آبادیهائی را که در مسیر آنها قرار دارند مشروب می نمایند. سازمان اداری:شهرستان سبزوار از پنج بخش بنام حومه، داورزن، صفی آباد، جغتای، ششتمد تشکیل میشود و دارای 367 آبادی است که مجموع نفوس آن در حدود 203439 تن است. محصول: استعداد منطقۀ سبزوار جهت کشت انواع غلات و حبوبات بیش از سایر نقاط مناطق خراسان است مخصوصاً پنبه و زیره بحد کافی کشت میشود بطوری که بحد متوسط در سال 11000 عدل پنبه و 4 هزار تن زیره از این شهر صادر می شود. در سبزوار معادن ذغال سنگ در طبس ودرفک معدن مس، در دهنه سیاه، زنگانلو، برجک زاج، در کوه میش ذغال سنگ، در صفی آباد معدن مس و در محمدآباد بالای صدخرو، سنگ آسیای باغجر، سنگ پازر در جوین، ذغال سنگ در دهنه اجاق، زاج سبز در کیدوز. راه: راه شوسۀ تهران - مشهد از این شهرستان عبور می کند و راه آهن تهران و مشهد که فعلاً در دست اقدام است از جلگۀ جوین می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) شهر سبزوار، مرکز شهرستان که در 240 هزارگزی مشهد و 820 هزارگزی خاور تهران واقع است و دارای 28151 تن جمعیت است. مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول جغرافیایی 57 درجه و 43 دقیقه و عرض جغرافیایی آن 36 درجه و12 دقیقه است، بنابراین نصف النهار تهران با نصف النهار سبزوار 25 دقیقه اختلاف ساعت دارد. این شهر در دامنۀ کوه اندقان طبس و در شمال این شهر کال شور واقع است. آب مشروبی سه رشته قنات که رشته ای از شمال سبزوار بطول 11 الی 13 هزارگز کشیده شده معروف است بقنات قصبه، قنات عبدالرحمن، قنات حمیدآباد، و دارای چندین آب انبار که در محل حوض آب معروف است، اهالی از آنهااستفاده می نمایند. کار خانه پنبه پاک کنی شرکت جین و کار خانه برق و کار خانه آرد در سبزوار دایر است. دراین شهر یک بیمارستان است که تحت نظر بهداری سبزواراست، بودجۀ آن از سه محل یعنی از وزارت بهداری و مبلغی از بودجۀ کل کشور و شهرداری تأمین میشود. دارای دو دبیرستان پسرانه و دخترانه و 8 دبستان می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). رجوع به فهرست تاریخ مغول و تاریخ عصر حافظ و مجمل التواریخ گلستانه وفهرست ج 1 و 2 تاریخ جهانگشا و تاریخ سیستان شود