جدول جو
جدول جو

معنی سبزگرا

سبزگرا
سبزقبا، پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ دارای پرهای سبز و سرخ، کاسکینه، کاسانه، سبزک، سبزه قبا، کلاغ سبز
تصویری از سبزگرا
تصویر سبزگرا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سبزگرا

سبزگرا

سبزگرا
سبزقبا. مرغی باشد بسرخی مایل و تاج دار. (برهان). سبزقبا. (آنندراج). اسقع. (بحر الجواهر). مرغی است بقدر گنجشک سبزپر سپیدسر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

سبزگار

سبزگار
سبزکار. برنگ سبز. سبزناک:
زمرد بود گر چنین سبزگار
خزان طلا را کند نوبهار.
ملا (از آنندراج).
قبای معلم سبزگار دوخت بخیاطو مقراض محتاج نگشت، جوهر آب را به وساطت حرارت بجرم نار رسانید. (سندبادنامه ص 2) ، آنکه دارای عمل خوب است. (اشتینگاس). کسی که کردار و اعمالش نیک باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سبزاگرا

سبزاگرا
سبزقبا، و آن مرغی است که آن را سبزک خوانند. (آنندراج). رجوع به سبزقبا و سبزه قبا شود
لغت نامه دهخدا

سبزگر

سبزگر
صاحب آنندراج این کلمه را بعنوان لغت مستقلی آورده و نوشته است: بفتح کاف فارسی، و سپس بی آنکه توضیحی در معنی آن بدهد این بیت فرخی را نقل کرده است:
درخت سبزگر گویی زدیبا طیلسانستی
جهان گویی همه پروشّی و پرپرنیانستی.
اما گذشته از این که ’گر’ به احتمال نزدیک به یقین ادات شرط است و بویژه در آثار فرخی شاعر فارسی زبان شیوا ترکیبات مخالف قیاسی چون ’سبزگر’ ممکن نیست دیده شود بیت مزبور در دیوان فرخی چ عبدالرسولی بر نسخه بدل چنین است: درخت سیب را گویی..
لغت نامه دهخدا

سازگری

سازگری
هماهنگی دمسازی، پرده ایست مرکب از مقام عراق و اصفهان، نوعی از ساز هوایی (ساز بادی)
فرهنگ لغت هوشیار