سبزه، گیاه سبز، صراحی که از شیشۀ سبز ساخته شده باشد، بنگ پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ دارای پرهای سبز و سرخ، کاسانه، سبزک، کاسکینه، سبزگرا، کلاغ سبز، سبزه قبا
سبزه، گیاه سبز، صراحی که از شیشۀ سبز ساخته شده باشد، بنگ پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ دارای پرهای سبز و سرخ، کاسانِه، سَبزَک، کاسکینِه، سَبزگَرا، کَلاغ سَبز، سَبزِه قَبا
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، مشوم، بدشگون، بداغر، شنار، نامیمون، سبز قدم، خشک پی، پاسبز، بدیمن، بدقدم، نامبارک، تخجّم، مرخشه، شمال، میشوم، منحوس، نافرّخ، نحس، سیاه دست برای مثال نه درد است طبیب ژاژخای است / که گاهی سرخ رو گه سبزپای است (امیرخسرو- مجمع الفرس - سبزپا)
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، مَشوم، بَدشُگون، بَداُغُر، شَنار، نامِیمون، سَبز قَدَم، خُشک پِی، پاسَبز، بَدیُمن، بَدقَدَم، نامُبارَک، تَخَجُّم، مَرَخشِه، شِمال، مَیشوم، مَنحوس، نافَرُّخ، نَحس، سیاه دَست برای مِثال نه درد است طبیب ژاژخای است / که گاهی سرخ رو گه سبزپای است (امیرخسرو- مجمع الفرس - سبزپا)
مرغی است که آن را سبزک خوانند و آن سبز میباشد بسرخی مایل و تاجی هم دارد. (برهان) (آنندراج). به لغت اصفهانی اسم شقراق است. (تحفۀ حکیم مؤمن). شقرّاق. مرغی است کوچک با خجک های سرخ و سبز و سیاه و سپید. (منتهی الارب). رجوع به سبزگرا و سبزک و سبزه قبا شود، کنایه از بنگ و آن کیفی باشد معروف. (برهان) (آنندراج)
مرغی است که آن را سبزک خوانند و آن سبز میباشد بسرخی مایل و تاجی هم دارد. (برهان) (آنندراج). به لغت اصفهانی اسم شقراق است. (تحفۀ حکیم مؤمن). شِقِرّاق. مرغی است کوچک با خجک های سرخ و سبز و سیاه و سپید. (منتهی الارب). رجوع به سبزگرا و سبزک و سبزه قبا شود، کنایه از بنگ و آن کیفی باشد معروف. (برهان) (آنندراج)