- سباح
- شناور، شناگر
معنی سباح - جستجوی لغت در جدول جو
- سباح
- بسیار شنا کننده، شناگر
- سباح ((سَ بّ))
- شناور، بسیار شناکننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آشنا کردن
شنا کردن، شناوری شناگری
شنا کردن در آب، شناوری، شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، اشناب، شناو، آشناب، اشناه، اشنه، شناه، آشناه، شنار، آشنا
روا دانستن روایی، آشکار کردن
پاره کردن شکافتن، گلو بریدن، خبه کردن خروسک
گردشگر
جنگ افزار، زین افزار
بزغاله، گربه پدرام، بچه شتر بچه گاو، جمع ربح، سودها فروختن، سود خواری کپی نر، بزغاله، شترک لاغر
شناور، شناگر، مرد شنا کننده
شنارو، اسب خوش رفتار نامی از نامهای خدایتعالی، بسیار منزه
سواری که مایحتاج خود را بفتراک بسته و مسلح و مکمل یراق میراند سبای سوار زبده سوار
گول بی مغز، سرخوش سرمست
لاتینی تازی گشته پرمگ گونه ای کویک یامگ (نخل)، جمع سبله، خوشه ها بروت ها
ریخته گر زرگر، ریخته گر، گدازنده ریخته گر زرگر
سبقت گیرنده
فخر کردن، فخر نمودن
سریانی تازی شده دومین ماه ازسال خورشیدی رویم پنجمینماه ازسال سریانی برگرفته ازنام یازدهمین ماه سال یهودی ماه فوریه نام یکی از ماه های رومیان
ریشکاو (میل جراحی)
جمع سبخه، شوره زاران، کود به زبان مسری
از ریشه پارسی شبه فروش
خواب خواب سبک خواب آسوده، خوابزدگی دراز خوابی خواب آلود گی از بیماری ها، آغاز خواب
بسیار دشنام دهنده
می خری، می، می خوری می فروش باده فروش چوب شناور
ریزان، هوا
هوا
گیاه خزنده
رها کردن
پلیدی گه جنگ افزار گدرک زینه زن سنا سنه اشتر جانه آلتی که بدان جنگ کنند آلت جنگ ساز جنگ. یا سلاح سرد. سلاحی است که آتش نشود مانند کارد شمشیر خنجر زوبین و غیره. یا سلاح گرم. سلاحی آتشین ماند تفنگ توپ و مانند آن یا سلاح باز کردن، دور کردن سلاح ها از خویشتن، آلتی که بدان جنگ کنند، ساز جنگ
جمع سمحه، با گذشتان زن زنان با گذشت راد زنان چشم پوشی گذشت، فروختن به کمترین بها، چنبروشت (رقص حلقه ای) خوان چرمین سفره چرمی، خانه از پوست