کوبیدن و نرم کردن، سودن، برای مثال فضل و هنر ضایع است تا ننمایند / عود بر آتش نهند و مشک بسایند (سعدی - ۱۲۰)، به هم مالیدن دو چیز، چیزی را ساو دادن و چرک یا زنگ آن را زدودن، سوهان زدن
کوبیدن و نرم کردن، سودن، برای مِثال فضل و هنر ضایع است تا ننمایند / عود بر آتش نهند و مشک بسایند (سعدی - ۱۲۰)، به هم مالیدن دو چیز، چیزی را ساو دادن و چرک یا زنگ آن را زدودن، سوهان زدن
افسون شده. رام شده. رجوع به افسائیده و افسای و افساییدن شود، اندوهگین گشتن. (فرهنگ فارسی معین) ، ناتوان و ضعیف گشتن. (ناظم الاطباء) ، بربسته کردن. منجمد کردن و فسردن. بحذف همزه نیز آمده است. (شرفنامۀ منیری) ، از چیزی و کسی دل سرد شدن. (برهان) (آنندراج) (مؤید). از چیزی دل کسی سرد شدن. (ناظم الاطباء). از چیزی دلسرد شدن. (میرزا ابراهیم) ، خاموش شدن. پژمرده شدن. (فرهنگ شعوری). پژمرده شدن. (ناظم الاطباء)
افسون شده. رام شده. رجوع به افسائیده و افسای و افساییدن شود، اندوهگین گشتن. (فرهنگ فارسی معین) ، ناتوان و ضعیف گشتن. (ناظم الاطباء) ، بربسته کردن. منجمد کردن و فسردن. بحذف همزه نیز آمده است. (شرفنامۀ منیری) ، از چیزی و کسی دل سرد شدن. (برهان) (آنندراج) (مؤید). از چیزی دل کسی سرد شدن. (ناظم الاطباء). از چیزی دلسرد شدن. (میرزا ابراهیم) ، خاموش شدن. پژمرده شدن. (فرهنگ شعوری). پژمرده شدن. (ناظم الاطباء)