جدول جو
جدول جو

معنی سانیده

سانیده((نْ یَ دِ))
آن که چیزی را می ساید و نرم می کند
تصویری از سانیده
تصویر سانیده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سانیده

ساییده

ساییده
سوده کوبیده نرم شده، بهم مالیده، سوهان شده، زدوده شده صیقل شده، اره شده، فرسوده، لندوده مالیده، گداخته مذاب، لمس شده، تلاقی کرده
فرهنگ لغت هوشیار

سجانیده

سجانیده
کسی یا چیزی که به سبب سرمای سخت از حال خود گشته باشد
سجانیده
فرهنگ لغت هوشیار

مانیده

مانیده
مانده، باقی گذاشته، برای مِثال نماندم به کین تو مانیده چیز / به رنج اندرم تا جهان است نیز (فردوسی۲ - ۱۳۹۱)
مانیده
فرهنگ فارسی عمید