جدول جو
جدول جو

معنی سای - جستجوی لغت در جدول جو

سای
پسوند متصل به واژه به معنای ساینده مثلاً آسمان سای، پولادسای، سرمه سای، عنبر سای، مشک سای، نمک سای
تصویری از سای
تصویر سای
فرهنگ فارسی عمید
سای
ساییدن، پسوند متصل به واژه به معنای ساینده مثلاً پولادسای، آسمان سای، سرمه سای، عنبرسای، مشک سای، نمک سای
تصویری از سای
تصویر سای
فرهنگ فارسی عمید
سای
فاعل ساییدن را گویند که ساینده باشد، (برهان)، ساینده، (شرفنامه) :
جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجا
سایه اندازد همای چتر گردون سای تو،
حافظ،
- اوج سای:
در آن سنگ بسته دز اوج سای
عمارتگری کرد بسیار جای،
نظامی،
- پریسای (افساینده) :
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینۀ لبلاب،
لبیبی (از لغت فرس ص 526)،
- پولادسای:
روارو زنان تیر پولاد سای
در اندام شیران پولاد خای،
نظامی،
- جگرسای:
جگر سای سیمرغ در تاختن
شکارش همه کرگدن ساختن،
نظامی،
- سرمه سای:
خاک سم سمند تو از بنده خواسته
تا توتیای دیده کند چرخ سرمه سای،
جمال الدین عبدالرزاق،
- سمن سای:
غبار خط معنبر نشسته بر گل روی
چنانکه مشک بماورد بر سمن سایی،
سعدی،
- عطرسای:
ز بس صاف پالودۀ عطرسای
بسا مغز پالوده کآمد بجای،
نظامی،
- عنبرسای:
عمل بیار که رخت سرای آخرتت
نه عودسوز به کار آیدت نه عنبرسای،
سعدی،
- مشک سای:
فلک تا نشد بر سرش مشک سای
نیامد ز ناوردگه باز جای،
نظامی،
سم گور بر سبزه خاریده جای
چو بر سبزه دیبا خط مشک سای،
نظامی،
نیز با کلماتی دیگر چون آب، آسمان، ادویه، بوی، پهلو، جبهه، جعد، خاک، دارو، زلف، صندل، عبیر، غالیه، فلک و مخلخه ترکیب شود،
امر به این معنی هم هست بمعنی بسای، (برهان)، امر به سودن، (شرفنامه)،
نوعی از قماش نفیس و لطیف، (برهان)
لغت نامه دهخدا
سای
نام قلعه یی بوده است که اغلان محمد در آن بود، (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 216)
لغت نامه دهخدا
سای
در ترکیب به معنی ساینده آید به مفاهیم ذیل: الف: لمس کننده مماس شونده: آسمان سا پهلوسا جبهه سا جبین سا فلک سا. ب: نرم کننده خرد کننده: ادویه سا بوی سا پیل سا جگر سا عنبر سا مشک سا. ج: افسون کننده: پری سا. در ترکیب به معنی ساینده آید پولاد سای سرمه سای نمک سای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساتی
تصویر ساتی
(دخترانه)
در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامی
تصویر سامی
(پسرانه)
بالا مقام، عالی، بلندمرتبه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سام
تصویر سام
(دخترانه و پسرانه)
داستان خوشایند، حدیث خوش، سوگند، پیمان، سیه چرده، جد رستم در شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساقی
تصویر ساقی
(دخترانه)
آنکه شراب در پیاله می ریزد و به دیگری می دهد
فرهنگ نامهای ایرانی
رجوع به آسا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساسی
تصویر ساسی
گدا و گدائی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساب
تصویر ساب
خیک بزرگ غراره چرمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساء
تصویر ساء
غمگین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعی
تصویر ساعی
کوشنده، کوشا، جدی، کاری
فرهنگ لغت هوشیار
نام کرمی است از مقوله شپش و خون مردم میخورد و چون آنرا بگیرند دست را بدبوی سازد
فرهنگ لغت هوشیار
در جزو اخیر بعض کلمات مرکب آید بمعنی سازندگی بنا کردن عمل آوردن و آن عمل و شغل سازنده آنرا رساند: آباژور سازی آبجو سازی بخاری سازی چرمسازی: صابون سازی کاشی سازی مجسمه سازی یراق سازی، گاه محل و مکان و دکان و کارخانه ای را که در آن چیزی سازند رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساد
تصویر ساد
بی نقش، بی نگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساح
تصویر ساح
اسپانور (حیاط) گشت نیک، گوسپند پروار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساری
تصویر ساری
اثر کننده و در رونده به همه اجزای چیزی، سرایت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجی
تصویر ساجی
آرمیده، آرام نان مخصوصی که روی ساج پزند
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد و مرغ ملخ خوار نوعی از آنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زای
تصویر زای
خود گرفتن سر سنگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز
تصویر ساز
انواع آلات موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
شاخ خرما، موی ستبر، دم اسپ رده از دیوار، باد گردانگیز، مرغ شکاری، ترکیدن پوست، پوست رفتگی، ریشه شدن، بن ناخن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساق
تصویر ساق
از زانو به پائین انسان و حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقی
تصویر ساقی
آب دهنده، آنکه سیراب کند
فرهنگ لغت هوشیار
حرکت یک دوره آفتاب از نقطه برج حمل تا نقطه آخر برج حوت و آنرا بعربی سنه گویند، مدت حرکات زمین بدور خورشید که دوازده ماه یا 563 روز و 5 ساعت و 84 دقیقه و 54 ثانیه است و آنرا سال خورشیدی یا سال شمسی گویند
فرهنگ لغت هوشیار
فکر، اندیشه، تدبیر، طرح، نقشه اندیشه و تدبیر، پنداشتن، تدبیر خردمندانه، دیدن، دانستن، پارسی تازی گشته رای (خرد عقل) بوشا اندیشه فکر، عقیده اعتقاد، شور مشورت، قصد عزم، جولان خاطر است در مقدماتی که امید میرود که منتج به نتیجه گردد، نظر حاکم درباره مدعی و مدعی علیه حکم، نظر قاضی در تفسیر قانون. یا اصحاب قیاس اصحاب قیاس پیروان ابو حنیفه جمع آرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بای
تصویر بای
ثروتمند، پولدار، متمول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسای
تصویر آسای
در ترکیبات بمعنی آساینده آید: تن آسای جان آسای روان آسای
فرهنگ لغت هوشیار
درختی باشد بسیار بزرگ و بیشتر در هندوستان روید، طبیعت آن سرد و خشک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سار
تصویر سار
راس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سال
تصویر سال
سنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سان
تصویر سان
طور، حالت، شبیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رای
تصویر رای
رأی، ایده
فرهنگ واژه فارسی سره