جدول جو
جدول جو

معنی ساگون - جستجوی لغت در جدول جو

ساگون
درخت مشهور هندی است که برگهایش به گوش فیل ماند، (الفاظ الادویه) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاگون
تصویر پاگون
سردوشی، سردوشی که به لباس نظامیان دوخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
مادۀ نشاسته ای خوراکی که از مغز ساقۀ نوعی نخل به دست می آید و برای آهار زدن پارچه به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراگون
تصویر سراگون
سرنگون، سربه پایین، سربه زیر، سرازیر، واژگون، وارو
فرهنگ فارسی عمید
نوعی دوخت در جامه به خصوص در لباس های زنانه که به منظور تنگ کردن موضعی یا زیباتر کردن آن به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
نرم آهن، (مهذب الاسماء) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
قسمی درخت از تیره نخلها که ساقۀ آن اندوختۀ بسیار از مواد نشاسته ای دارد، این درخت در پانزده سالگی فقط یک بار گل میدهد و خشک میشود ولی اگر قبل از گل دادن آن را قطع کنند میتوان از هر درخت از 300 تا 400 کیلوگرم نشاسته بدست آورد، (گیاه شناسی گل گلاب ص 292)، نوعی نشاسته که از بعضی درختان تیره نخیلات گیرند، سابودانه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
واگن. اطاق چرخدار ساخته از چوب و فلز که بر راه آهن کار می کند. (ازفرهنگ نظام). اطاق نشیمن راه آهن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُنْ)
شکل اولیۀ اسفنجهای سیلیسی. رجوع به جانورشناسی عمومی دکتر فاطمی ص 336 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سرنگون باشد که سرازیر است. (برهان). سرنگون. (رشیدی) (آنندراج) :
سر به فلک برکشید بی خردی
مردمی وسروری سراگون شد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(گُنْ)
سگون. شهری است از هندوچین پایتخت کوشین شین در جنوب ویتنام. دارای 446000 تن سکنه است. بندری است پرازدحام که در کنار رود خانه سایگون واقع شده است. برنج و کائوچوی آنجا معروف است. مرکز تجارتی و محل قورخانه است
لغت نامه دهخدا
(لُ)
رجوع به سالن شود
لغت نامه دهخدا
یکی از امرای ایغور که بسال 605 هجری قمری پس از جلوس منکوقاآن ضد وی مواضعت کردند، نام وی در یک نسخۀ خطی معتبر از جهانگشا ساقوز آمده است، رجوع به تاریخ جهانگشا ج 1 ص 34 و 39 شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه، واقع در 54هزارگزی شال باختری رود، و 14هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ عمومی تربت به سلامی، دامنه ای و هوایش معتدل و راهش مالرو است، 2 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
زاگان، شهری است در لهستان در ناحیۀ سیلزی و 15000 تن سکنه دارد و کرسی یک ناحیۀ مهم قدیمی است
لغت نامه دهخدا
برنگ ساج، تیره:
کنار آبدان گشته بشاخ ارغوان حامل
سحاب ساجگون گشته بطفل عاجگون حبلی،
منوچهری (دیوان ص 109)،
برآمد ساجگون ابری ز روی ساجگون دریا
بخار مرکز خاکی نقاب قبۀ خضرا،
امیرمعزی (دیوان ص 29)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خسویه بخش داراب شهرستان فسا، واقع در 30 هزارگزی جنوب داراب، در شمال رود خانه عکس رستم، جلگه ای است، و هوای آن گرمسیر و مالاریائی است، از آب رود خانه محلی مشروب میشود، محصول آن غلات، پنبه، حبوبات، میوه، تنباکو و توتون است، 309 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند، از صنایع دستی عبابافی، قالی بافی در آن معمول است، راه فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
شهر و بندری است از ایتالیا که در ناحیۀ لیگوری وکنار خلیج ژن (جنوه) قرار گرفته و دارای 72000 تن جمعیت است. صنایع آهن و شیمیایی دارد و بواسطۀ قرار گرفتن در کنار رودخانه دارای موقعیت تابستانی است و شهر ییلاقی بشمار میرود
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای است به قرب بحرین، (نزهه القلوب ص 137)
لغت نامه دهخدا
رجوع به پاگن شود
لغت نامه دهخدا
(گُن)
خداماهی. نام رب النوع ماهیان. مردم اسدد و غزه و اسکالن را فلسطینیان بپرستش او داشتند
لغت نامه دهخدا
روسی دوچینه چینی در جامه زنانه که در بالا گشاد و در پایین تنگ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجون
تصویر ساجون
آهن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساگو
تصویر ساگو
ساجو نان (درخت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجگون
تصویر ساجگون
برنگ ساج تیره فام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگون
تصویر پاگون
سر دوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراگون
تصویر سراگون
سرنگون سرازیر
فرهنگ لغت هوشیار
وسیله نقلیه ای که روی راه آهن راه رود و مسافر و بار حمل کند و آن در سابق توسط اسب کشیده میشد و امروزه بوسیله سوخت زغال سنگ یا نفت و یا بوسیله الکتریک حرکت کند قطار راه آهن: (هوشم ز سر پریده از ماجرای واگون ازدنگ دنگ واگون ازهایهای واگون) (بهار. 310: 2) (مراد واگون اسبی قدیم تهران است) توضیح در زبان فرانسوی این کلمه فقط بوسیله نقلیه ای که جهت حمل بار یا حیوانات بکار رود اطلاق شود و برای حمل مسافرکلمه و یچر رابکار برند. یا واگون اسبی. واگونی که بوسیله اسب حرکت کند. توضیح در تهران تا اوایل سلطنت پهلوی این وسیله دایر بوده است، هر یک از اطاقک های یک قطار راه آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاگون
تصویر لاگون
فرانسوی مرداب کولاب آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگون
تصویر پاگون
سردوشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساسون
تصویر ساسون
نوعی دوخت درز و چین در لباس زنانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساجگون
تصویر ساجگون
به رنگ ساج، تیره فام
فرهنگ فارسی معین
پاگن، سردوشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ساوون
فرهنگ گویش مازندرانی