جدول جو
جدول جو

معنی ساک - جستجوی لغت در جدول جو

ساک
کیسه، توبره و نوعی آش فرانسوی کیسه کوله پشتی
تصویری از ساک
تصویر ساک
فرهنگ لغت هوشیار
ساک
چمدان، جامه دان
تصویری از ساک
تصویر ساک
فرهنگ فارسی معین
ساک
کیسۀ بزرگ که از چرم یا پارچۀ ضخیم دوخته می شود و پاره ای لوازم را برای سفر در آن می گذارند
نوعی آش که با برنج، گوشت، نخود، اسفناج و آبغوره طبخ کنند
تصویری از ساک
تصویر ساک
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساکن
تصویر ساکن
باشنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
خاموش
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی میمون کوچک با دمی بزرگ و پیکری پشم آلود و ریشی پهن و آن مخصوص آمریکاست و بمعنی نوشابه الکلی ژاپنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
بی حرکت، ایستاده، متوقف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکف
تصویر ساکف
ابردر چوب بالایین در که لنگه در میان آن می گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکع
تصویر ساکع
بیگانه مرد، آواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکر
تصویر ساکر
ساکن، آرمیده بی باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
خاموش، بی صدا، آرام کردن، خاموش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکب
تصویر ساکب
ریزنده، آب ریزان، اشک ریزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
بی حرکت، بی صدا، آرمیده، آرام، باشنده و جای گرفته در خانه یا مقامی، در علوم ادبی ویژگی حرف غیرمتحرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
خاموش، بی صدا، آرام، کسی که حرف نزند، زمانی به کار می رود که بخواهند به کسی امر به حرف نزدن یا دست کشیدن از کاری پرسر و صدا کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساکب
تصویر ساکب
ریزان، فروریزنده، فروریخته (آب، اشک)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
((کِ))
بی حرکت، مقیم، سکونت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
((کِ))
خاموش، آرام، بی صدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساکب
تصویر ساکب
((کِ))
ریزان، فروریزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساکی
تصویر ساکی
نوعی نوشابۀ الکلی ژاپنی که از تخمیر برنج به دست می آید، عرق برنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
Inhabitant, Occupant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
Quiet, Silent, Still
دیکشنری فارسی به انگلیسی
житель , жилец
دیکشنری فارسی به روسی
тихий , молчаливый
دیکشنری فارسی به روسی
житель , мешканець
دیکشنری فارسی به اوکراینی
тихий , тихий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
居民 , 居住者
دیکشنری فارسی به چینی
habitante, ocupante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
tranquilo, silencioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
tranquillo, silenzioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی