- ساک
- کیسه، توبره و نوعی آش فرانسوی کیسه کوله پشتی
معنی ساک - جستجوی لغت در جدول جو
- ساک
- چمدان، جامه دان
- ساک
- کیسۀ بزرگ که از چرم یا پارچۀ ضخیم دوخته می شود و پاره ای لوازم را برای سفر در آن می گذارند
نوعی آش که با برنج، گوشت، نخود، اسفناج و آبغوره طبخ کنند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باشنده
خاموش
نوعی میمون کوچک با دمی بزرگ و پیکری پشم آلود و ریشی پهن و آن مخصوص آمریکاست و بمعنی نوشابه الکلی ژاپنی
بی حرکت، ایستاده، متوقف
ابردر چوب بالایین در که لنگه در میان آن می گردد
بیگانه مرد، آواره
ساکن، آرمیده بی باد
خاموش، بی صدا، آرام کردن، خاموش شدن
ریزنده، آب ریزان، اشک ریزان
بی حرکت، بی صدا، آرمیده، آرام، باشنده و جای گرفته در خانه یا مقامی، در علوم ادبی ویژگی حرف غیرمتحرک
خاموش، بی صدا، آرام، کسی که حرف نزند، زمانی به کار می رود که بخواهند به کسی امر به حرف نزدن یا دست کشیدن از کاری پرسر و صدا کنند
ریزان، فروریزنده، فروریخته (آب، اشک)
نوعی نوشابۀ الکلی ژاپنی که از تخمیر برنج به دست می آید، عرق برنج
Inhabitant, Occupant
Quiet, Silent, Still
житель , жилец
тихий , молчаливый
Bewohner
ruhig, still
житель , мешканець
тихий , тихий
mieszkaniec
cichy
居民 , 居住者
habitante, ocupante
tranquilo, silencioso
abitante, occupante
tranquillo, silenzioso