جدول جو
جدول جو

معنی ساهول - جستجوی لغت در جدول جو

ساهول
(ساهول)
الشیخ ساهول ابن مهادیو بن جکدیو التیوری معروف به بابا رتن هندی. مؤلف شد الازار در اثناء ترجمه و ’شیخ سعدالدین محمد بن المظفر بن روزبهان’ آورده: و صحب الشیخ ساهول بن مهادیوبن جکدیو التیوری المعروف برتن و روی عنه احادیث. سپس محمد قزوینی در حاشیه آرد: چنین است در نسخۀ ق (ولی بدون نقطۀ یاء دیو دوم) و در نسخۀ ب: الشیخ ساهوک بن مهادیوبن جکدیو التیوری المعروف برتن. و در نسخۀ م: شیخ شاهول المعروف برتن (فقط) ، بعضی نسخه بدلهای نزدیک به اسامی اینجا را ابن حجر در لسان المیزان ج 2 صص 450- 455 در شرح احوال صاحب ترجمه نیز بدست داده از قرار ذیل: ’خواجه رتن بن ساهوک بن جکندریق الهندی البترندی’ (450) ، و ’رتن بن مهادیوبن باسدیو’ (ص 454) و ’خواجه رتن بن ساهون بن جنکدریق الهندی البترندی’ (ص 455) و برای اختلافات دیگر در نام و نسب این شخص رجوع شود بسایر مآخذ آتیه. مقصود آن شخص هندی کذاب متقلب معروف به ابوالرضا رتن است که بعد از حدود ششصد هجری قمری در هند ظاهر شد و ادعا کرد که ششصد سال قبل از آن تاریخ سفری بحجاز نموده بوده و بخدمت حضرت رسول (ص) رسیده و بدست آن حضرت اسلام آورده و در عروسی حضرت فاطمۀ زهراء با حضرت امیر نیز حاضر بوده و سپس به وطن خود هندوستان معاودت کرده و در آن به اختلاف اقوال در یکی از سنوات 596، 608، 612، 632، 700، 709 وفات یافته، قبرش هنوز در موضعی موسوم بحاجی رتن، واقع در سه میلی بهاتیندا (که شهری است در شمال هند در ایالت پنجاب واقع در سی درجه و سیزده دقیقۀ عرض شمالی و هفتاد و پنج درجۀ طول شرقی در محل تقاطع چندین شعبه مهم راه آهن و نام آن در عموم نقشه های اروپایی هندوستان مثبت است) هنوز زیارتگاه عوام مسلمین و هنود است. (ذیل دایره المعارف اسلام). اخبار و حکایات و افسانه هایی راجع به این شخص و احادیثی که بزعم خود شفاهاً از حضرت رسول شنیده بوده و اکاذیب و خرافاتی که مردم ساده لوح یا متقلب در اطراف او منتشر میکرده اند در تمام قرن هفتم هجری در غالب بلاد اسلامی موضوع صحبت عموم ناس بوده است، و اغلب علماو نقادین بطلان دعاوی او و تقلبی بودن ’روایات’ او را با وضوح هر چه تمامتر بمردم ثابت نمودند، ولی معذلک بعضی ساده لوحان گول حتی مابین محدثین و حفّاظ پیدا شدند که دعاوی او را تصدیق کرده و احادیث مرویۀ او را با آب و تاب تمام به اسم ’رتنیات’ جمع کرده اند.برای مزید اطلاع از احوال و اخبار راجع به این شخص رجوع شود بمآخذ ذیل: میزان الاعتدال ذهبی ج 1 ص 336، فوات الوفیات چ بولاق ج 1 ص 206 ص 208، قاموس در رتن، لسان المیزان ابن حجر عسقلانی ج 2 صص 450- 455، اصابه فی تمییز الصحابۀ همو چ کلکته ج 1 ص 87، درر الکامنۀ همو ج 2 ص 438 و 439 (استطراداً) ، نفحات صص 501- 502 در ترجمه رضی الدین علی لالای غزنوی (که رتن را دیده بود و او شانه ای (بزعم خود) از شانه های حضرت رسول را به وی هدیه داده بود و این شانه بعدها بدست شیخ رکن الدین علاءالدولۀ سمنانی رسیده و او آن شانه را در کاغذی پیچیده و بخط خود بر آن کاغذ نوشته: ’این شانه از شانه های حضرت رسول است که از دست صحابی آن حضرت به این ضعیف رسیده است’، و تذکرۀ دولتشاه سمرقندی ص 224 که گوید: ’ابوالرضا بابا رتن هندی صحبت مبارک حضرت رسول را دریافته بوده، و بعضی گویند ازحواریان حضرت عیسی بوده، و عمر او را یکهزار و چهارصد سال میگویند’، و مجالس المؤمنین صص 295- 296 در ترجمه رضی الدین لالای مذکور، و تاج العروس در رتن، و ریاض العارفین ص 79، و ذیل دایره المعارف اسلام صص 197- 198 بقلم محمد شفیع از فضلاء هندوستان مؤسس برمقالۀ بسیار مهم هوروویتز مستشرق مشهور آلمانی است که در ج 2 ’مجلۀ انجمن تاریخی پنجاب’ ص 97 ببعد، بعنوان ’بابا رتن پیر بهایتندا’ منتشر کرده و کامل ترین و جامعترین فصلی است که تاکنون در خصوص این شخص مرموز کسی جمع کرده است. (شدالازار حاشیۀ شمارۀ 7 از ص 230 که بحاشیۀ ص 231 خاتمه یافته است). رجوع به بابا رتن و ابوالرضا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهول
تصویر ماهول
مکان آبادی که در آن خانه و زندگانی وجود داشته باشد، مسکونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساهور
تصویر ساهور
ماهتاب، ماه، هالۀ ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهول
تصویر سهول
سهل ها، مقابل صعب ها، آسان ها، کنایه از کم اهمیت ها، غیرقابل توجه ها، زمینهای نرم و هموار، جمع واژۀ سهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهول
تصویر شاهول
شاغول، گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار می برند، شاقول
فرهنگ فارسی عمید
کوهی است در مغرب که معدن سنگی است بهمین نام، و آن سنگی که جمیع سنگهای سخت را قطع کند، و بجای ها میم هم بنظر آمده است، اﷲ اعلم، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سهل. (دهار) (آنندراج) (منتهی الارب) : چون برق خاطف و ریح عاصف سهول و ضراب و سهوب و شعاب آن مسافت درنوردید. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(اَهَْ وَ)
باهول تر. ترسناک. یقال: ما اهول، چه هولناک است. (ناظم الاطباء). هول تر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گویند: اهول من الحریق. اهول من السیل. و رجوع به مجمعالامثال میدانی شود، در اصطلاح، عبارت از دانشمندان یونانی.
- کتب اوائل، کتب پیشینیان از دانشمند یونانی:
ولیکن اوستادان مجرب
چنین گفتند در کتب اوائل
که عاشق طعم وصل آنگاه داند
که عاجز گردد از هجران عاجل.
منوچهری.
، قدما. پیشینیان:
یونان که بود مادر یونس ز بطن حوت
یادی نکرد و کرد ز عصمت جهان بخود
تا تازه کرد یاد اوایل بدین خویش
تا زنده کرد مذهب یونانیان بخود.
دقیقی.
قصۀ لیلی مخوان و غصۀ مجنون
عشق تو منسوخ کرد ذکر اوایل.
سعدی.
- علم اوائل، علمی است که بدان اوائل وقایع و حوادث بحسب مواطن و نسب شناخته میشود و موضوع این علم و غایت آن ظاهر است و این علم از فروع علم تواریخ و محاضرات است ولی در کتب موضوعات ذکری از آن نرفته است و بعض متأخرین مباحث اواخر را به آن ملحق ساخته اند. در این باره کتابهای بسیاری تألیف گردیده است از آنجمله است، کتاب الاوائل از ابن هلال حسن عبداﷲ العسکری متوفی به سال 395 هجری قمری و این نخستین کتابی است که در این زمینه تألیف شده است. و آنرا ملخصی است بنام الوسائل از جلال الدین سیوطی و دیگر کتاب اقامه الدلائل ابن حجر و دیگر محاسن الوسائل از شبلی و محاضره الاوائل از علی دده و دیگر ازهار الجمال از ابن دوقه. (از کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زن خواستن. با اهل شدن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (بحر الجواهر). تأهل. زن خواستن. با اهل شدن.
لغت نامه دهخدا
دامی که بدان طیور راصید می کنند، (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)، داهول
لغت نامه دهخدا
شاغول، شاقول، پاندول ساعت، (از ناظم الاطباء)، هر آلتی که حرکت و نوسانی دارد، (ناظم الاطباء)، رجوع به شاغول و شاقول شود
لغت نامه دهخدا
داهل، داحول، داخول، علامتی که دهقانان بجهت دفع جانوران زیانکار در میان زراعت نصب کنند، (برهان)، علامتی که بر اطراف زراعت نصب کنند برای منع وحوش و طیور از خراب کردن زراعت، هراسه، (غیاث)، آدم شکلی که برای رمانیدن وحوش و طیور در باغ و کشت سازند، (غیاث) :
سلطنت گر هم بدین طبل و علم بودی بحشر
دشتبان داهول خود آنروز هم بفراشتی،
نزاری قهستانی،
، علامتی که صیادان بر کنار دام سازند، (برهان)، علامتها که بر زمین زنند تا نخجیران از آن بهراسند و قصد دام کنند، (فرهنگ اسدی نخجوانی)، داهل، داحول، داخول، و دام و داهول بصورت ترکیب اضافی مقلوب ’دام داهول’ در این مورد ظاهراً بر مجموع آن علائم و دام و گاه بر خود دام اطلاق شده است و از مجموع یا از هر یک از اجزاء ترکیب، ارادۀ دام و تله و جال و آلتها که برای شکار و صید حیوانات بکار برند شده است:
چسته بتافتستم کایدونم
گوئی ز دام داهول جستستم،
ابوشکور،
همی دانست جادو دایۀ پیر
که این بار از کمانش راست شد تیر
رمیده گور در داهولش افتاد
وز افسونش ببند آمد سر باد،
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)،
بهر صیدی کو نمی گنجد بدام
دام داهول شکاری میکشم،
مولوی،
و رجوع به داهل و داهول شود، تاج مرصع، (برهان)، تاج مرصع پادشاهان اما به این معنی ظاهراً مصحف داهم (صورتی از دیهیم) باشد، (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بیلسوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 21 هزارگزی خاور دیزگران، و 2هزارگزی جنوب خاوری بلشت، کوهستانی و سردسیر، و آب آن از چشمه، و محصول آن: غلات، حبوبات، لبنیات، انگورو گردو است، 270 تن سکنه دارد که به زراعت مشغولند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
بیداری، بسیاری، (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب)، ماه تاب، (منتهی الارب)، هالۀ ماه، غلاف ماه، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، ماه، (اقرب الموارد)، نه روز باقی ازماه، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، سایۀ زمین بر روی زمین، (منتهی الارب)، سایۀ زمین، (اقرب الموارد)، روی زمین، (منتهی الارب) :کسوف، دخول قمر در ساهور، (از اقرب الموارد)، خروج قمر از ساهور، آشکار شدن ماه آن، (از اقرب الموارد)، بن چشم، (منتهی الارب) (آنندراج)، ساهور العین، بن چشمه و منبع آب آن، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
موضعی است، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
غلاف شیشه مثل سوجله و سوجل، (شرح قاموس)، غلاف شیشه، ج، سواجیل، صغانی این کلمه را باین معنی از ابن عباد نقل کند و غلطمیشمارد و گوید صواب آن ساحول است، (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هُو)
که هول دارد. هولناک. وحشت آور. موحش:
هرکه ظالمتر چهش باهول تر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دوایی که شکم راند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساحول
تصویر ساحول
خمپوش کوزه پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهول
تصویر اهول
خوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهول
تصویر سهول
جمع سهل
فرهنگ لغت هوشیار
جایباش مکانی که در آن گروهی سکونت داشته باشند: و هنر بفراغ خاطر فضلا آن دیار ماهول و معمور
فرهنگ لغت هوشیار
داحول: پارسی تازی گشته داخول گونه ای از تله و لولوی سر خرمن علامتی که در زراعت و فالیز و مانند آن نصب کنند تا جانوران موذی از آن برهند، علامتی که صیادان در صحرا نزدیک به دام نصب کنند تا جانوران از آن برمند و بسوی دام آیند و گرفتار شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساهور
تصویر ساهور
ماهتاب، بیداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجول
تصویر ساجول
خمپوش کوزه پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهول
تصویر داهول
مترسکی که در مزارع برای شکار کردن یا رماندن حیوانات نصب می کنند، داهل
فرهنگ فارسی معین