- سامرند (پسرانه)
- نام کوهی است
معنی سامرند - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سیستم، نظام
مرتب، منظم
باردار، دارای بار
ساخته و آراسته و آماده
منسوب به سامان (خدات) از خاندان سامانیان
کهنسال، مسن، بزرگسال
جانوری از رده ذوحیاتین دمدار که خود تیره خاصی را به وجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط (حد اکثر 25 سانتی متر) و پوستی تیره رنگ با لکه های زرد تند میباشد. محل زندگی سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات و کرمهاست. بدنش نسبتا فربه است و بدنی استوانه یی شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است سالامندرا سالا ماندر. توضیح گفته اند وی در آتش نمیسوزد و آن اغراق آمیز است
از سالامندرا یونانی آذرشین از جانوران جانوری از رده ذوحیاتین دمدار که خود تیره خاصی را به وجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط (حد اکثر 25 سانتی متر) و پوستی تیره رنگ با لکه های زرد تند میباشد. محل زندگی سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات و کرمهاست. بدنش نسبتا فربه است و بدنی استوانه یی شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است سالامندرا سالا ماندر. توضیح گفته اند وی در آتش نمیسوزد و آن اغراق آمیز است
بشکل خار، حقیر، پست
پارسی تازی گشته سمرکند کند به زبان ترکان شهر را گویند سمرشهر
یاری دهنده، یار و دوست، برای مثال نگهدار تاج است و تخت بلند / تو را بر پرستش بود یارمند (فردوسی - ۷/۹۲)
خاردار، حقیر، خوار، پست مانند خار
مربوط به سامانیان، از نوادگان سامان، برای مثال خلاف تو برکنده سامانیان را / ز بستان ها سرو و از کاخ ها در (فرخی - ۸۳)
سال دار، سال دیده، کلان سال، سال خورده
کسی که به مراد و مقصود خود نرسیده، ناکام، محروم
ساخته و آماده، آراسته و با نظام، منظم و مرتب، سازور، برای مثال سازمند از تو گشت کار همه / ای همه و آفریدگار همه (نظامی۴ - ۵۳۷)
سمندر، جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی می کند و در مکان های تاریک و مرطوب به سر می برد،
جانوری افسانه ای که درون آتش زندگی می کند، اسمندر، سمندور
جانوری افسانه ای که درون آتش زندگی می کند، اسمندر، سمندور
کسی که در اداره یا شرکتی به طور ثابت کار می کند، عضو اداره
خدمتکار، کاردار دفتری، عضو اداره و نظایر آن
ناچران: غریبان که بر شهر ما بگذرند چماننده پای ولبان ناچرند... (شا)
بینا روشن چشم آنکه چشمش سالم وبی عیب است: مادح خورشید مداح خوداست که دو چشمم سالم و نامرمداست. (مثنوی لغ) مقابل مرمد
محروم، نا امید، مایوس
دوست و اعانت کننده و یاری دهنده
برادر بزرگ
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ترتیب، نظام، زندگی، سرزمین، ناحیه، روش کاری، صبر، آرام و قرار، نام مؤسس سلسله سامانیان