جدول جو
جدول جو

معنی سارپته - جستجوی لغت در جدول جو

سارپته(رِ تَ)
نام یکی از قصبات کهن فنیقی واقع در ساحل سوریه میان صیدا و صور، و امروز بر جای آن دهکده ای بنام سرقند واقع است. (از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به سارفه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وارفته
تصویر وارفته
سست و بی حال، جدا شده و متلاشی، تنبل، شل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابوته
تصویر سابوته
زن پیر، پیرزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وارسته
تصویر وارسته
آنکه تعلقات دنیوی ندارد، آزاده، آزاد، رهاشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاراته
تصویر کاراته
نوعی ورزش رزمی که در آن بدون هیچ سلاحی و بدون درگیر شدن، فقط با دست یا پا به یکدیگر ضربه می زنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سررشته
تصویر سررشته
سرنخ، کنایه از راه کار، کنایه از مهارت در کاری، دفتر حساب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واریته
تصویر واریته
نمایشی متنوع شامل رقص، آواز، حرکات آکروباتیک و مانند آن ها
فرهنگ فارسی عمید
(سَ تَ)
مؤنث سبروت. رجوع به سبروت شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ)
مؤنث سبریت. بمعنی زن درویش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قصبه و بندری است در ژاپن در کرانۀ شمالی جزیره نیپون در ایالت ’اوغو’ در مصب نهر ’ساقاته غاوه’. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
مرد بسیارخاموش. (شرح قاموس) (منتهی الارب). رجوع به ساکوت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
زن پیر باشد به زبان پارسیان. (جهانگیری). زن پیر را گویند بزبان زند و استا. (برهان). زن پیر بزبان مردم اصفهان. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). در لغت فرس ص 504آمده: صابوته زن پیر بود بزبان آسیان، قریع گوید:
مرا که سال بهفتاد و شش رسید و رمید
دلم ز شلۀ صابوته و ز زهرۀ تاز
و بنابراین لغت مزبور از زبان آسی (محتملاً استی) است. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع). رجوع به صابوته در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ تَ)
رشتۀ فرنگی. (از دزی ج 1 ص 138)
لغت نامه دهخدا
(رَ تِ)
تارانتوم. تارانت. رجوع به تارانت (شهر) شود. مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: نام شهر و اسکله ایست در جنوب ایتالیا در کنار خلیجی موسوم بهمین اسم. عده نفوسش به 27500 تن بالغ گردد. این شهر در جزیره ای بنا شده است و به وسیلۀ دو پل سنگی با ساحل مربوط میشود. یک رصیف بسیار زیبا، یک قلعه، یک کاخ قدیمی و یک کلیسای پر نقش و نگار و بیمارستان نظامی دارد. صنایعش ترقی نموده، صید ماهی و صدفهای گوناگون دارد، و از شهرهای بسیار قدیمی میباشد، دسته ای از کریتی های قدیم در تحت ریاست تاراس نامی بدین مکان مهاجرت گزیده و بنای این شهر را گذارده اندو این شهر در آن ازمنه عرصۀ وقایع بسیار گردیده و مسقط رأس بعض حکما بوده است. رجوع به تارانت شود
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ / رِ)
مرغ کوچکی خوش الحان. (ناظم الاطباء). دارپژه
لغت نامه دهخدا
(لِ تَ)
نام شهری مرکز قضای ایالت باری کشور ایتالیا که در 40 هزارگزی شمال غربی باری و ساحل دریای آدریاتیک واقع است. دارای قلعۀ مشرف به ویرانی، کلیسای زیبا و یک باب مدرسه بزرگ و پیکر احتمالی بزرگ و عظیم امپراطور هرقل میباشد. معادن نمک دارد و صید ماهی میشود و شهر بسیار قشنگ و منظمی است. دارای 51530 تن جمعیت و بندر فعالی در کنار دریای آدریاتیک میباشد
لغت نامه دهخدا
(جَ)
مردی از قبیلۀ اویغور و جد امیر سونج آقا پسر سانشی بخشی از امیران اولجایتو است. رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی حاشیۀ ص 53 شود
از قبیلۀ نایمان، و قتلغشاه خاتون هشتمین زن اولجایتو از فرزندان او بوده است. رجوع به ذیل جامع التواریخ چ بیانی حاشیۀ ص 72 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساکوته
تصویر ساکوته
بسیار خاموش زن، مرگ ناگهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارسته
تصویر نارسته
نجات نیافته رها نشده مقابل رسته. نروییده نمو ناکرده مقابل رسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارونه
تصویر سارونه
درخت انگور تاک رز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساروقه
تصویر ساروقه
اره کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابوته
تصویر سابوته
زن پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سررشته
تصویر سررشته
راه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارفته
تصویر نارفته
آنکه هنوز عبور نکرده و نگذشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارشته
تصویر نارشته
نرشته نریسیده مقابل رشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارسته
تصویر وارسته
آزاده، آزاد شده، فارغ البال
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی جور، گوناگونی، جور نما نمایش رنگارنگ گوناگونی تنوع. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است، نمایشی متنوع و دارای بخشهای مجزا مانند: ساز و آواز کنسرت رقص و تاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سررشته
تصویر سررشته
((~. رِ تِ یا تَ))
سرنخ، اطلاع، آگاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سارونه
تصویر سارونه
((نَ))
درخت انگور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارسته
تصویر وارسته
((رَ تِ))
فروتن، خاضع، رها شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارفته
تصویر وارفته
((رَ ت ِ))
از هم پاشیده، تنبل، بی حال، متحیر، گیج، تعجب کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واریته
تصویر واریته
((ی ت))
گوناگون، نمایشی مرکب از کنسرت، تئاتر، رقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارفته
تصویر نارفته
((رُ تَ یا ت))
جاروب نکرده، نروبیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاراته
تصویر کاراته
((تِ))
فن ضربه زدن، نوعی از ورزش های رزمی دفاعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابوته
تصویر سابوته
((تَ))
زن پیر
فرهنگ فارسی معین