جدول جو
جدول جو

معنی سارلی - جستجوی لغت در جدول جو

سارلی
دهی است ازدهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس، واقع در 4 تا 6 هزارگزی شمال خاوری گنبد قابوس، دشت، هوای آن معتدل، آب آن از رود خانه گرگان، محصول آن غلات، حبوبات، صیفی و لبنیات است، 900 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند، قالیچه بافی از صنایع دستی زنان آن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سانلی
تصویر سانلی
(دخترانه)
معروف، مشهور نامدار، معروف، نامدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارلی
تصویر بارلی
(دخترانه)
بار (فارسی) + لی (ترکی) میوه دار، سودمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساروی
تصویر ساروی
از مردم ساری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساری
تصویر ساری
روان، جاری، سرایت کننده، نفوذ کننده
در پزشکی مرضی که از کسی به کس دیگر برسد، واگیردار
نوعی سار کوچک و خوش آواز با پرهای سیاه و خال های سفید که کمی بزرگ تر از سارهای ملخ خوار است، برای مثال ز بلبل سرود خوش، ز صلصل نوای نغز / ز ساری حدیث خوب، ز قمری خروش زار (فرخی - ۱۴۵)
سار، شاره، شار،
دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر می بندند
تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند، قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند و قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند
فرهنگ فارسی عمید
شهرستان ساری در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده: یکی از شهرستانهای مازندران (استان دوم کشور) و خلاصۀ مشخصات آن بشرح زیر است: حدود - از طرف شمال به دریای مازندران، از جنوب به سلسلۀ جبال البرز (مقسم المیاه بین این شهرستان و شهرستانهای سمنان و دامغان) از خاور به شهرستان گرگان، از باختر به شهرستان شاهی محدود است،
آب و هوا - هوای قسمت دشت و میان بند مرطوب معتدل و هوای قسمت کوهستانی مانند سایر نواحی مازندران سردسیر است،
ارتفاعات - از سلسلۀ جبال البرز که در منتهی الیه جنوبی شهرستان واقع و ارتفاع متوسط آن در حدود 3 هزار گزاست، 7 رشتۀ فرعی در جهت تقریباً از جنوب به شمال و مایل به باختر منشعب و در 5 تا 30 هزارگزی دریای خزر با زمین یکسان میگردد، این ارتفاعات پوشیده از جنگلهای انبوه و راههای آن محدود و صعب العبور مخصوصاً در موقع بارندگی عبور از آنها بسیار دشوار است، مرتفعترین قلل جنوبی شهرستان بنام قلۀ دیزآباد، چهار نوشاه دژ در جنوب دهستان پشتکوه دو دانگه، و قلل کوه، سفید، داراب کوه، بادله کوه، و کوه چنگی در جنوب دهستان پشتکوه چهار دانگه است، از قلل مذکور قسمت اعظم نواحی مازندران همچنین نواحی سمنان و دامغان دیده میشود، از قلل مرتفع شعبات هفتگانه چلم کوه بین درۀ زارمرود و گرم آب رود و قلۀ کوه جنوبی دشت فریم از سایر قلل شعبات مرتفعتر است، رودخانه هابین هفت رشته کوههای منشعب از سلسلۀ جبال البرز شش رود خانه مهم به طرف شمال و دشت ساری جاری است، مشخصات مختصر هر یک از رودهای بالا از باختر به خاور به شهر زیر است:
1 - رود خانه لاجیم، سرچشمۀ آن از ارتفاعات شمالی سکت است، پس از طی 30 هزار گز به رود خانه تجن می پیوندد، 2 - رود خانه فریم، سرچشمۀ آن رودهای شیرین اشک رود، عروس و داماداست، طول آن 40 هزارگز و در اراضی افراچال به رود خانه تجن ملحق میشود، 3 - رود خانه تجن، سرچشمۀ آن کوه نیزآباد است، و شعب مشهور آن شلی، پرور، رودبارک، گل خواران، کارد کلا است، که بترتیب به آن پیوسته درجهت شمال جریان دارند و در 8 هزارگزی جنوب ساری از کوهستان خارج شده و از خاور شهر گذشته در فرح آباد به دریای خزر می ریزد، طول آن در حدود 12 هزارگز است، رود خانه زارمرود، در 16 هزارگزی و رود خانه گرم آب رود در 30 هزارگزی جنوب ساری به این رود متصل میگردد، 4 - رود خانه گرم آب رود، سرچشمۀ اصلی آن از بادله کوه و چشمه های شور کو نزدیک آبادی کوات و چشمۀ معدنی سورت و دره برد و اراء می باشد، که پس از عبور از دهستان پشتکوه و زیرکوه چهاردانگه از حدود باباکلا به بعد بطرف باختر منحرف و در اراضی بین گردشی و تا کام دورند به رود خانه تجن متصل میشود رودهای کوچک بالارود، لاجیم رود، پلا رود، زلیم رود از شعبات آن است طول رود از سرچشمه تا تجن 75 هزارگز است، 5 - رود خانه زار مرود، سرچشمۀ آن کوه چنگی و حدود پابند از دهستان هزار جریب است، در حدود آبادی درم با رود خانه ارم متصل و در حدود سن کور به باختر منحرف میشود، و موازی با رود گرم آب رود جریان می یابد، و در 16 هزارگزی جنوب ساری به رود خانه تجن می پیوندد، طول رود از سرچشمه تا تجن 80 هزار گز است، 6 - رود خانه نکا، سرچشمۀ اصلی آن شاه کوه در جنوب گرگان و تنگۀ شمشیر بری است، در جهت باختر جریان دارد و رودهای متعدد کوچک از طرف جنوب بآن ملحق میشود و پس از گذشتن از وسط دهستانهای شهریاری و یخکش بطرف شمال منحرف میشود، و از باختر قصبۀ نکا میگذرد در حدود نوذرآباد به دریا منتهی میشود، و طول آن در حدود 100 هزار گز است، در طول دو طرف رودهای مذکور تا حدود 60 هزارگز برنج کشت میشود و پس از خروج از کوهستان دهستانهای متعدد دشت را مشروب میکند،
جنگل - در قسمتهای مرکزی شهرستان جنگلهای انبوهی وجود دارد که در هر بخش شرح آن داده میشود، رجوع به بهشهر چهاردانگه، دودانگه شود، نوع درختان در مازندران شرح داده میشود،
سازمان اداری - شهرستان ساری از چهاربخش زیر تشکیل شده است: بخش مرکزی شامل 9 دهستان و 230 آبادی با 13000 تن جمعیت، بخش چهاردانگه شامل 3 دهستان و 195 آبادی با 50200 تن جمعیت، بخش دودانگه شامل 5 دهستان و 106 آبادی با 25200 تن جمعیت دارد، بنابر آمار فوق شهرستان ساری از 20 دهستان و 577 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن 246400 تن است،
راهها - راه آهن شمال از انتهای دشت و ابتدای ارتفاعات شهرستان ساری میگذرد و در طول شهرستان ایستگاههای زیر وجود دارد: ساری 20 هزارگزی شاهی، نکا 26 هزارگزی ساری، رستمکلا 37 هزارگزی، بهشهر 49 هزارگزی، تیرتاش 67 هزارگزی، گلوگاه 75 هزارگزی، بندرگز 88 هزارگزی ساری، راه شوسۀ ساری به شاهی، و ساری به گرگان در موازات راه آهن واقع است، به اکثر قراء مهم دشت اتومبیل میتوان برد، ولی قسمت اعظم منطقۀ شهرستان بخصوص بخشهای چهاردانگه و دودانگه راه شوسه ندارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
به زبان هندی فوطه و میزری را گویند که زنان آن ملک بپوشند، یک سر آن را ته بند سازند و سر دیگر را مقنعه، (جهانگیری)، لباس اهل دکن است، و زنان آنجا یک سر آن را بطریق فوطه و لنگی برکمر بندند و سر دیگر آنرا مانند مقنعه و روپاک بر سر اندازند، (برهان)، لباس اهل دکن، (آنندراج)، ساری جامۀ عمومی زنان هند، عبارت است از یک پارچه به طول پنج یا شش گز و به عرض 120 صدم گز که نصف آنرا در اطراف بدن پوشند و نصف دیگر برکتف اندازند و آن را یا از ابریشم و یا تارهای سیم و زر می بافند و به نقش و نگارها می آرایند، (سرزمین هند علی اصغر حکمت ص 538)، و رجوع به همان کتاب ص 274 و 275 و سار، ساره، شار، شاره در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
امکنه، در اسامی مواضع و قری آمده است: ساری آغاج، ساری آغل، ساری اوجاق، ساری اقل، ساری باغ، ساری بلاغ، ساری بیگلو، ساری جا، ساریجالو، ساری چمن، ساری خانلو، ساری خانی، ساری داغ، ساری درق، ساری رودپی، ساری سو، ساری سو با سار، ساری قاش، ساری قشلاق، ساری قمش، ساری قبه، ساری قورخان، ساری کند، ساری گونی، ساری یاناق، رجوع به هریک از کلمات فوق و رجوع به سارو شود، مزید مقدم
اعلام و اسامی: ساری پیره، ساری تقی، رجوع به سارو شود
لغت نامه دهخدا
اثرکننده و دررونده بهمه اجزای چیزی، (غیاث اللغات) (آنندراج)، نفوذکننده و درآینده و جریان نماینده، (ناظم الاطباء)، سرایت کننده، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) (منتهی الارب)، (اصطلاح پزشکی) به اصطلاح طب مرض مسری، (ناظم الاطباء)، واگیردار، (فرهنگستان)، رونده همه شب، (شرح قاموس) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)، ابری که در شب پدید آید، (ناظم الاطباء)،
شیر بیشه، (منتهی الارب) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، شریف و رئیس و نجیب، (ناظم الاطباء)، سری
لغت نامه دهخدا
(سالْ لی)
دهی است جزء دهستان مواضعان بخش ورزقان شهرستان اهر. واقع در 69هزارگزی جنوب ورزفان و 7 هزار و پانصدگزی شوسۀ تبریز به اهر. هوای آن معتدل و دارای 83 تن سکنه است. آب آنجا از دو رشته چشمه و رود خانه سرند تأمین میشود. محصول آن غلات و سردرختی شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم بافی و راه آن مالرو است (این ده را شالی نیز میگویند). (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
هر چیز دیرینه و کهنه و مستعمل را گویند، (برهان) (آنندراج) (رشیدی) (شرفنامۀ منیری)،
بهندی خواهرزن را گویند، (برهان) (آنندراج)
انجدان رومی و کاسم رومی، (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد، واقع در 19هزارگزی جنوب خاوری ماسور و 19 هزارگزی جنوب خاوری راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک، هوای آن معتدل و دارای 500 تن سکنه است، آب آنجا از رود تاف تأمین میشود، محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، ساکنین از طایفه میر هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
بی غم، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از بخش مراوه تپۀ شهرستان گنبدقابوس، در 21هزارگزی شمال غربی مراوه تپه، تقریباً در 7 هزارگزی مرز شوروی قرار دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ص 299)، و رجوع به آجی سو شود
لغت نامه دهخدا
یکی از فرقه های کرد است در جنوب موصل که عبادات و عقاید آنان سرّی است وکسی را بر آن وقوف نیست، گویند کتاب ایشان به پارسی است و آثاری از دین باستان ایران و عقاید غلات در آن دیده میشود، این طائفه خود را از نسل عشیرۀ کاکه میدانند که از کرکوک بدانجا هجرت کرده اند، و جماعت کاکه را نیز آئینی مرموز است و با علی اللهیان نسبت تام دارند، گویند وجه تسمیۀ این طائفه به صارلی آن است که روحانیون ایشان بهشت را به مردم طائفه می فروختند و چون کسی بدینسان بهشت را مالک میشد میگفت: صارت لی الجنه، یعنی بهشت از آن من گردید، (تاریخ کرد رشیدیاسمی صص 124 - 125)
لغت نامه دهخدا
مرکز کمون ئن از آروندیسمان شاتو - تیری، واقع در ساحل رودمارن، دارای 1650 تن جمعیت است، معادن سنگ گچ و سنگ آهک دارد
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است در فرانسه، کرسی آرندیسمان دوردونی واقع در کنار رود خانه کوز، شهری قدیمی است، 7100 تن سکنه و کلیسای کهن از قرن 12 میلادی دارد، (عکس در صفحۀ بعد)
لغت نامه دهخدا
(رَ وی)
منسوب به ساری. سروی. ساری ّ. رجوع به ساری شود
لغت نامه دهخدا
موریس، سردار فرانسوی متولد کارکاسون (1856- 1929 میلادی) است، بسال 1914 در جنگ مارن با عنوان فرماندهی قشون سوم فرانسه سهم مهمی داشت، در 1915 بفرماندهی سپاه خاور در جنگ سالونیک شرکت جست، بسال 1914 عنوان کمیسر عالی فرانسه را در سوریه یافت
لغت نامه دهخدا
(رُ نُدْ دی)
از شعرای پارسی گوی مقیم آسیای صغیر است. او راست: تاریخ آل عثمان منظوماً به فارسی، و دیوانی فارسی بنام سلطان سلیمان بن سلیم (974- 926 هجری قمری) که به این بیت شروع میشود:
بسم الله الرحمن الرحیم
هست عصای سر دست کلیم.
(کشف الظنون).
صاحب قاموس الاعلام آرد: محمد افندی از شعرای قرن دهم عثمانی است. مقیم ینی شهر روم و متمایل بتصوّف بود. بعدها دچار وسواس و خفت عقل شد و در بیمارستان درگذشت. فخری هراتی در لطائفنامه (ترجمه مجالس النفائس) آرد: مولانا سایلی از ولایت قرشی است و چنان کاتبی سریع القلم است که هرروز پانصد بیت نیک می نویسد، ترک وش و ساده می نماید، اما چنانکه می نماید نیست، در این اوقات بترتیب حروف، دیوان مرتب ساخت. ازوست این مطلع:
نه بر زخمش دلم پیکان آن ابرو کمان دارد
که بهر زخم دیگر آب حسرت در دهان دارد.
(ترجمه مجالس النفائس ص 118).
در ترجمه حکیم شاه محمد قزوینی از مجالس النفائس که بسال 927 در اسلامبول انجام یافته افزوده اند: حالی که سنۀ سبعو عشرین و تسعمائه 927 است، در روم است و دایم صائم است، و حیوانی نمیخورد ولیکن علوفۀ سلطانی میخورد، و کتابی در مقابل گلستان تصنیف نموده، ولیکن کسی غیر از او آن را کتابت و مطالعه نمیکند. و دیوان نیز هر بیت بر حروف تهجی ترتیب نموده ولیکن یک سواد است. (مجالس النفائس ص 289). همان عبارت در چاپ مجالس النفائس در ترجمه سائلی جوینی نیز اضافه شده (ص 241) و ظاهراً در آن مورد الحاقی است و از دو سائلی مذکور در مجالس النفائس آنکه بروم رفته و منصب کاتب سلطان عثمانی را داشته بقرینۀ کاتب بودن و ترتیب دیوان سائلی قرشی است نه سائلی جوینی. نسخه ای از دیوان سائلی در کتاب خانه مرحوم وحید دستگردی مدیر مجلۀ ارمغان بوده و اشعار ذیل از آن انتخاب شده است:
ای شوخ ز آزار دل مات چه پرواست
کردی ز جفا با دل ما آنچه دلت خواست.
#
هر لحظه برخسار تو بینیم که خوب است
رخسار رقیبت نتوان دید که زشت است.
#
چهره را در پیش مردم میکنند امروز زرد
روی خود فردا نمیخواهند چون زهاد سرخ.
#
از ضعف ذره ای است بکوی تو یا تنم
کاه است سر نهاده بدیوار یا منم.
#
هستی ماست پرده، برخیزیم
پرده را ازمیانه برداریم.
#
نشین چو مردم چشمم بدیده تا خط رد
بصفحۀ رخ ابنای روزگار کشم.
#
ای سرو نازدمبدم از چشم تر مرو
چون اشک پامنه برخم، از نظر مرو
#
در دیده ام چو سرو سهی باش مستقیم
هر لحظه همچو سایه بجای دگر مرو.
(بهترین اشعار، پژمان ص 169)
هراتی از شهر هرات و بسیار فقیر و دردمند است. این مطلع از اوست:
از خیل بتان دلبر من آه بلائی است
در شکر مزن طعنه که دلخواه بلائی است.
(تحفۀ سامی ص 35)
لغت نامه دهخدا
(حِ لی ی)
منسوب است به ساحل که بلاد و مواضعی است در اطراف حجاز. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
از ساحل. منسوب بساحل.
- بلاد ساحلی، دریا بار
لغت نامه دهخدا
(حِ)
نام یکی از دهستانهای پنجگانه بخش اهرم شهرستان بوشهر است که در باختر بخش و در جلگۀ کم عرض ساحلی بین خلیج فارس و ارتفاعات مند قرار گرفته است و شوسۀ سابق بندر بوشهر به لنگه از راه ساحل از وسط آن می گذرد. هوای آن گرم مرطوب و مالاریائی است. و آب مشروب آن از باران و چاه تأمین میشود. زراعت آن اکثراً دیمی و محصولات آن خرما، تنباکو و جزئی غلات است. این دهستان از 16 آبادی بزرگ و کوچک. تشکیل شده و نفوس آن در حدود 720 نفر است که بشغل زراعت و صید ماهی اشتغال دارند. مرکز دهستان قریۀ دلوار و قراء مهم آن گورک، چاه تلخ. جائینک، محمد عامری، بوالخیر و پهلوان کشتی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). رجوع به ساحلات و ساحلیات شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
محمد بن علی صوری ساحلی مکنی به ابوعبدالله از شهر صوراست که برساحل دریای روم واقع است. مردی عالم و حافظ قرآن بود، و احادیث بسیاری روایت کرده است. وی به مصر و شام سفر کرد و سرانجام به عراق رفت، و تا هنگام مرگ ساکن بغداد بود. رجوع به الانساب سمعانی شود
صالح بن بیان ثقفی فنزی معروف به ساحلی. از محدثان است. رجوع به صالح بن بیان. و رجوع به الانساب سمعانی (ذیل کلمه ساحلی) شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان زهان بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 101 هزارگزی جنوب خاوری قاین، سر راه اتومبیل رو اسفدن به باسفج، کوهستانی ومعتدل، و آب آن از قنات، و محصول آن غلات و شلغم است، 150 تن سکنه دارد که به زراعت و مالداری اشتغال دارند، از صنایع دستی قالیچه بافی در آن معمول است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
پیترو، فراپائولو مورخ و مرد سیاسی ونیزی (1552- 1623 م. عضو شورای مخفی ده نفری و نیز و مؤلف کتاب معروفی بنام تاریخ شورای سی نفری اسقفها است
لغت نامه دهخدا
جانوری است که آن را سار نیز خوانند، (جهانگیری) (شعوری)، پرنده ای است سیاه و خالدار که آن را سار هم میگویند، (برهان) (آنندراج)، مرغی است سخنگوی سیاه، (اوبهی)، سارجه، (شرفنامۀ منیری) :
الا تا درآیند طوطی و سارک
الا تا سرایند قمری و ساری،
زینبی،
ز بلبل سرود خوش ز صلصل نوای نغز
ز ساری حدیث خوب ز قمری خروش زار،
فرخی،
گهی بلبل زند بر زیر و گه صلصل زند بر بم
گهی قمری کند از بر گهی ساری کند املی،
منوچهری،
بدستان چکاوک شکافه شکاف
سرایان ز گل ساری و زندواف،
اسدی (گرشاسبنامه)،
ساری گفتا که هست سرو زمن پای لنگ
لاله از آن به که کرد دشت بدشت انقلاب،
خاقانی،
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمۀ هزار آوا،
خاقانی،
بنام صاحب عادل میان خطۀ باغ
بسرو بر همه شب خطبه میکند ساری،
نجیب الدین جرفادقانی (از جهانگیری و شعوری)،
قمری وساری در باغ وطنگه سازند
بلبل و فاخته بر سرو نشیمن گیرند،
مجد همگر (از جهانگیری)،
رجوع به سار، سارج، سارجه، سارک، سارنگ، سارو، ساروک، شار، شارک و شارو شود، نام مقامی است، (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساری
تصویر ساری
اثر کننده و در رونده به همه اجزای چیزی، سرایت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
کناری کرانه ای منسوب به ساحل، کسی که در کنار دریا یا رود اقامت دارد. یا بلاد (شهرهای) ساحل نشین دریا بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساروی
تصویر ساروی
منسوب به ساری از مردم ساری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساری
تصویر ساری
سرایت کننده، رونده در شب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساری
تصویر ساری
نوعی لباس لطیف و بلند که زنان هندوستان و پاکستان پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساری
تصویر ساری
پرنده ای است کوچک و خوش آواز، دارای پرهای سیاه و خال های سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساروی
تصویر ساروی
((رَ))
متعلق به شهر ساری در مازندران، اهل ساری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساحلی
تصویر ساحلی
کرانی
فرهنگ واژه فارسی سره