جدول جو
جدول جو

معنی زیکونی - جستجوی لغت در جدول جو

زیکونی(زَ)
منسوب است به زیکون که از قراء نسف است. (از الانساب سمعانی). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیتونه
تصویر زیتونه
(دخترانه)
یکدانه زیتون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیکویی
تصویر نیکویی
نیکو بودن، خوبی، احسان، نیکوکاری، موهبت، عطیه، نعمت، ذکرخیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
مربوط به بیرون مثلاً واکنش های بیرونی، خارجی، ظاهری، مقابل اندرونی، قسمتی در خانه که به اندرونی وصل می شد و مخصوص پذیرایی مهمانان مرد بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکانی
تصویر پیکانی
ویژگی نوعی لعل و فیروزه، به شکل پیکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرکوبی
تصویر زرکوبی
شغل و عمل زرکوب، طلاکوبی، طلاکاری
فرهنگ فارسی عمید
(زِ)
آن است که شخص پای خود را به ضرب و زور هرچه تمامتر به نشستنگاه دیگری زند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نوک پایی که به کفل کسی کوبند. تیپا. اردنگ. زفکنه. (فرهنگ فارسی معین). ام ّکیسان. اردنگ. تی پا. زفکنه. زفکنه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَنی ی)
آنچه به رنگ زیتون باشد. (از اقرب الموارد). منسوب به زیتون. به شکل و رنگ زیتون. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، قسمی مروارید شبیه به زیتون در شکل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و ربما شبه (اللؤلؤ) بالزیتونه، فقیل زیتونی. (الجماهر فی معرفه الجواهر بیرونی، یادداشت ایضاً)، آلوده به زیت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ /زِ)
رنگی است سرخ به زردی مایل. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منسوب به زیتون. به رنگ زیتون. به رنگ میوۀ رسیدۀ زیتون و سرخی است کدر که به سیاهی زند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
جان فشانند بر آن خال و بر آن حلقۀ زلف
عاشقان کآن رخ زیتونی زیبا بینند.
خاقانی.
، رنگ سبز تیره. (ناظم الاطباء) ، زیتون فروش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است به نسف. (از منتهی الارب) (آنندراج). از قراء نسف و نسف نخشب است نزدیک سمرقند. (از معجم البلدان). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیتونی
تصویر زیتونی
زیتی زهی از رنگ ها برنگ زیتون سرخ مایل به زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکویی
تصویر نیکویی
نیک پی نیکو بودن خوبی، زیبایی، نیکی احسان: (فراموش کردند آن نیکوییها که راستای ایشان کردی) یا به نیکویی. بخوبی و خوشی: (عمر و او را (احمد بن ابی الاصبع را) کرامت کرد بسیار و بنواخت... و به نیکویی باز گردانید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
در تازی نیامده نشیمن مانگاهی زیستنی زیستی
فرهنگ لغت هوشیار
لیمویی منسوب به لیمون، چیزی که لیمو در آن انداخته باشند چون سکنجبین لیمونی که بجای سرکه درآن لیمو اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیکوری
تصویر شیکوری
فرانسوی بنگرید به شکوریه
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پیکان، نوعی از لعل بر شکل و هیات پیکان: درون پرده گل غنچه بین که میسازد ز بهر دیده خصم تو لعل پیکانی. (حافظ قزوینی)، نوعی فیروزه، نوعی نوشا در بر شکل و هیات پیکان: گر سرمه کشد روزی بر چشم حسود او هر ذره آن گردد نوشا در پیکانی. (سیف اسفرنگی)، نوعی لاله، قسمی انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیوونی
تصویر حیوونی
شکسته حیوانی در فارسی بیچاره بی دست و پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیتونه
تصویر زیتونه
یک زیت، نام جایی است در شام یک دانه زیتون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
مقابل اندرونی
فرهنگ لغت هوشیار
دارو و معجونی است مرکب که در قوام قند ادویه را باریک کرده میظمیزند و آن پشت و گرده را قوت دهد و منی را بیفزاید:) سخن حجت بشنو که تو را قوتش به کار آید از داروی زرغونی (ناصر خسرو 497)، توضیح: وجه تسمیه آنرا چنین نوشته اند: که این دارو رنگ رو را مثل زر سرخ و روشن نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیچونی
تصویر بیچونی
بی مانندی بی همتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهکونی
تصویر زهکونی
نوک پایی که بکفل کسی کوبند تیپا اردنگ زفکنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرکوبی
تصویر زرکوبی
عمل و شغل زرکوب طلاکاری، هر چیزی که روی آن طلا کاری شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهکونی
تصویر زهکونی
((زِ))
تیپا، اردنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیتونی
تصویر زیتونی
سبز مایل به زرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیکینی
تصویر بیکینی
مایو دو تکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
خارجی، بخشی از عمارت که مخصوص پذیرایی مهمانان بوده است، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیکانی
تصویر پیکانی
نوعی از لعل به شکل پیکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرکوبی
تصویر زرکوبی
طلاکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
باشندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
آفاقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
Outside, Outward
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
Residential
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
residencial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
внешний , наружный
دیکشنری فارسی به روسی