منسوب به پیکان، نوعی از لعل بر شکل و هیات پیکان: درون پرده گل غنچه بین که میسازد ز بهر دیده خصم تو لعل پیکانی. (حافظ قزوینی)، نوعی فیروزه، نوعی نوشا در بر شکل و هیات پیکان: گر سرمه کشد روزی بر چشم حسود او هر ذره آن گردد نوشا در پیکانی. (سیف اسفرنگی)، نوعی لاله، قسمی انگور
منسوب به پیکان، نوعی از لعل و یاقوت و الماس و بعضی فیروزه نوشته اند. (آنندراج). نوعی از لعل فیروزه. و آنرا لعل پیکانی و فیروزۀ پیکانی گویند. (برهان). جنسی از لعل و قسمی از یاقوت. (غیاث) : بخون ساده ماند اشک و خاک سوده دارد رخ مگر رخ لعل پیکان است و اشکم لعل پیکانی. خاقانی. ز تاب خشم تو پیکانهای لعل شود بچشم خصم تو در لعلهای پیکانی. خلاق المعانی. جزع سرمست تو درخون دل من هر زمان نوک تیر غمزه را چون لعل پیکانی کند. شمس طبسی. ، نوعی از گل و لاله. (آنندراج) ، جنسی از نوشادر است که برشکل و هیأت پیکان واقع میشود و آنرا نوشادر پیکانی گویند. (برهان) : گر سرمه کشد روزی در چشم حسود او هر ذرۀ آن گردد نوشادر پیکانی. سیف اسفرنگی. ، قسمی انگور