جدول جو
جدول جو

معنی زیزگاه - جستجوی لغت در جدول جو

زیزگاه
دهی از دهستان حومه بخش دستجرد خلجستان است که در شهرستان قم و شش هزارگزی جنوب باختر وشجرد واقع است و 310 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیخگاه
تصویر سیخگاه
جایی از بدن چهارپا که وقتی به آن سیخ بزنند از جا بجهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیدگاه
تصویر دیدگاه
جای نشستن یا ایستادن دیدبان، جای بلند که از بالای آن دیدبانی کنند، چشم انداز، منظره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیرگاه
تصویر زیرگاه
کرسی، صندلی، تخت، چهارپایه ای برای نشستن، برای مثال نهادند زرّین یکی زیرگاه / نشست از برش پهلوان سپاه (فردوسی - ۷/۵۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زادگاه
تصویر زادگاه
جای زاییده شدن، محل تولد، مولد، وطن، میهن، زادنگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میزراه
تصویر میزراه
محل عبور ادرار از مثانه به خارج، پیشاب راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشگاه
تصویر پیشگاه
پیش تخت پادشاه، جلو ایوان، آستانه، درگاه، برای مثال فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید / شرمنده رهرویی که عمل بر مجاز کرد (حافظ - ۲۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریزگاه
تصویر گریزگاه
جای گریختن، محل مناسب برای گریختن، در علوم ادبی جایی از نطق یا نوشته یا قصیده که می توان در آنجا به مناسبتی از موضوع سخن به موضوع دیگر گریز زد
فرهنگ فارسی عمید
کرسی، (جهانگیری) (شرفنامۀ منیری)، کرسی که بر آن نشینند، (برهان)، کرسی و صندلی، (ناظم الاطباء)، کرسی باشد، چه پائین تر از گاه یعنی تخت می گذارند، (فرهنگ رشیدی)، کرسی که بر آن نشینند و آن کرسی را زیر تخت بزرگ گذارند از این روی زیرگاه گویند، (انجمن آرا) (آنندراج) :
بر تخت زرین یکی زیرگاه
نشسته بر او پهلوان سپاه،
فردوسی،
نهادند زرین یکی زیرگاه
نشست از برش پهلوان سپاه،
فردوسی،
همان میزبان را یکی زیرگاه
نهادند و بنشست نزدیک شاه،
فردوسی،
بر اورنگ بد پهلوان پیش شاه
سوی راستش سام بر زیرگاه،
اسدی،
بهرخانه در تختی از پیشگاه
بر تخت زیرین یکی زیرگاه،
اسدی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کرگانرود جنوبی بخش مرکزی شهرستان طوالش با 1159 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
زیزاءه، (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، رجوع به زیزاء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیدگاه
تصویر دیدگاه
جای نشستن یا ایستادن، دیدبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرعگاه
تصویر زرعگاه
محل کشت، کشتزار، روستا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیرگاه
تصویر سیرگاه
محل تفرج جای گردش، تماشاگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلگاه
تصویر سیلگاه
زمینی که سیل در آن جریان یابد سیل گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشگاه
تصویر پیشگاه
صدر مجلس، بالای مجلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیزیات
تصویر زیزیات
زنجرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیستگاه
تصویر زیستگاه
منشا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیگزاگ
تصویر زیگزاگ
دندانه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زادگاه
تصویر زادگاه
وطن، محل تولد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایشگاه
تصویر زایشگاه
محلی که زنان آبستن در آن بستری میشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرگاه
تصویر زیرگاه
کرسی و صندلی که بر آن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرگاه
تصویر دیرگاه
زمان قدیم، زمان دیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی گاه
تصویر بی گاه
بی وقت، بی موقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمگاه
تصویر بیمگاه
جای بیم و ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیستگاه
تصویر زیستگاه
محیط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هیچگاه
تصویر هیچگاه
هیچ وقت، هیچوقت، ابداً
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشگاه
تصویر پیشگاه
حضور، صحنه، خدمت، ساحت، محضر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گریزگاه
تصویر گریزگاه
مفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زادگاه
تصویر زادگاه
محل تولد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اینگاه
تصویر اینگاه
حالا، حال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خیزچاه
تصویر خیزچاه
آرتزین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیدگاه
تصویر دیدگاه
لحاظ، نظر، عقیده، نقطه نظر، منظر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرگاه
تصویر دیرگاه
مدت مدید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریزگان
تصویر ریزگان
جزئیات
فرهنگ واژه فارسی سره