جدول جو
جدول جو

معنی زیرپایی - جستجوی لغت در جدول جو

زیرپایی
یعنی کفش، و این موضوع اهل هند است، در ولایت دو قسم باشد یکی کفش چپا و آن بلند بود و دوم را سرپایی و راسته گویند، (آنندراج)، مقابل باری: قاطری زیرپایی، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، چیزی از چوب که در زیر میز نهند و گاه نشستن پای بر آن گذارند تا سردی و رطوبت کف اطاق به پای نرسد، (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، چیزهایی است جعبه مانند از چوب که روی آن کاملاً بسته نیست و شکافهای موازی دارد و زیر میز کار و میز تحریر میگذارند تا پشت میزنشین پای خود را روی آن بگذارد، (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرپایی
تصویر سرپایی
کفشی که در خانه به پا می کنند، دمپایی، به صورت ایستاده،
ویژگی بیماری که بدون بستری کردن مورد معالجه قرار می گیرد مثلاً بیمار سرپایی،
ویژگی معالجه ای که بدون بستری کردن انجام می شود مثلاً معالجۀ سرپایی،
ویژگی قسمتی در بیمارستان که در آن، بدون بستری کردن معالجه صورت می گیرد مثلاً بخش سرپایی،
ویژگی کسی که ایستاده کار کند و موقع کار نتواند بنشیند مانند پیشخدمت، خانه شاگرد و شاگرد پادو، جماعی که سر پا صورت گیرد، زناکاری، فاحشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیرایی
تصویر گیرایی
گیرنده بودن، تاثیر، نفوذ، حالت مخصوص در سیمای شخص که دیگران را مجذوب سازد، جذابیت، فریبندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیرسازی
تصویر زیرسازی
شفته ریزی، سنگ چینی و هموار ساختن قسمت های زیر جاده که بعد روی آن آسفالت یا شن ریزی شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
زیبا بودن، خوبی، خوشگلی
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به چارپا:
چو پاکی و پاکیزه رایی کنی
چرا دعوی چارپایی کنی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
به لطائف حیل و فریب کسی را به گفتن رازهای خود واداشتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
صفت و حالت دیرپا، دوام
لغت نامه دهخدا
صفت و حالت و پیشۀ میرزا، نویسندگی ومنشی گری، سلوک و رفتار مانند میرزا، گستاخی و غرور و تکبر، (ناظم الاطباء)،
- میرزایی کشیدن، نازبرداری کردن، (غیاث)،
،
منسوب به میرزا، آنچه یا آن که به میرزا نسبت دارد، قبای دراز با آستین های فروهشته و گشاد، جبه و بالاپوش دراز آستین بلند، (ناظم الاطباء)، قسمی خربزه، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
حالت و کیفیت زیبا. توضیح: عبارت است از نظم و هماهنگی که همراه عظمت و پاکی در شیئی وجود دارد و عقل و تخیل و تمایلات عالی انسان را تحریک کند و لذت و انبساط پدید آورد و آن امری است نسبی. یا زیبایی اندام تناسب مجموعه اندام که برای حصول تمرینات خاصی وجود دارد و مسابقاتی هم برای بهترین فرد ازین لحاظ ترتیب دهند
فرهنگ لغت هوشیار
قوت گیرندگی توانایی گرفتن: تن گوید: بار خدایا مرا بیافریدی بمانند پاره ای هیزم در دستم گیرایی نبود و در پایم روانی نبود، جذابیت فریبندگی، تاثیر نفوذ، صید کردن، اسارت گرفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
سیری: گرگی بود که از پاره کردن و خوردن سیرابی نداشت. (صبحی افسانه های کهن 108: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیریایی
تصویر بیریایی
عمل و حالت بیریا خلوص صداقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرایی
تصویر پیرایی
در ترکیبات بمعنی عمل پیراستن آید سرو پیرایی ناخن پیرایی
فرهنگ لغت هوشیار
کفش راحتی. یا کفش سرپایی، کسی که ایستاده به کار پردازد (خانه شاگرد)، فاحشه روسپی، جماعی که سر پا صورت گیرد، جماع آرمش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیرپاشی
تصویر قیرپاشی
گژفپاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیرایی
تصویر گیرایی
جذابیت، گرفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرپایی
تصویر سرپایی
کفش راحتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرپای
تصویر دیرپای
پایدار، بادوام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میرزایی
تصویر میرزایی
نویسندگی، منشی گری، امیرزادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیرخاکی
تصویر زیرخاکی
((ص نسب. اِ.))
اشیای عتیقه که از زیر خاک بیرون آورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
جمال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیرایی
تصویر گیرایی
جذبه، درک، جذابیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برپایی
تصویر برپایی
تشکیل، ایجاد، استقرار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
Beautifulness, Beauty, Cuteness, Fanciness, Gorgeousness, Handsomeness, Loveliness, Prettiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چای مخلوط با شیر
فرهنگ گویش مازندرانی
نویسندگی، کاتبی، منشی گری
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
красота , милота , изысканность , привлекательность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
Schönheit, Niedlichkeit, Eleganz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
краса , милота , елегантність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
piękno, słodycz, elegancja, piękność, przystojność, uroda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
美丽 , 可爱 , 华丽 , 英俊
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
beleza, fofura, elegância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
bellezza, dolcezza, eleganza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
belleza, ternura, elegancia, hermosura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی