گشادن و بیرون آوردن آب از شکاف چیزی، باز کردن درز یا شکاف باریک در جوی یا چشمه که آب از آن بتراود، برای مثال صد سبو را بشکند یک پاره سنگ / وآب چشمه می زهاند بی درنگ (مولوی - ۶۶)
گشادن و بیرون آوردن آب از شکاف چیزی، باز کردن درز یا شکاف باریک در جوی یا چشمه که آب از آن بتراود، برای مِثال صد سبو را بشکند یک پاره سنگ / وآب چشمه می زهاند بی درنگ (مولوی - ۶۶)
به جان آوردن. حیات دادن. (ناظم الاطباء). زندگی دادن: بدانکه روزی دهنده بندگان منم اگر خواهم ترا بمیرانم و اگر خواهم بزیانم. توبه کن. (قصص الانبیاء ص 100). بفضل خویش مسلمان زیان مرا یارب بری مکن ز مسلمانی ار بری جانم. سوزنی (از فرهنگ رشیدی). رجوع به زی و زیستن شود
به جان آوردن. حیات دادن. (ناظم الاطباء). زندگی دادن: بدانکه روزی دهنده بندگان منم اگر خواهم ترا بمیرانم و اگر خواهم بزیانم. توبه کن. (قصص الانبیاء ص 100). بفضل خویش مسلمان زیان مرا یارب بری مکن ز مسلمانی ار بری جانم. سوزنی (از فرهنگ رشیدی). رجوع به زی و زیستن شود
گشاد کنانیدن و گشودن فرمودن. (ناظم الاطباء). بیرون آوردن و روان ساختن آب. جوشانیدن آب از چشمه: می زهاند می برد تا معدنش اندک اندک تا نبینی بردنش. مولوی. صد سبو رابشکند یک پاره سنگ و آب چشمه می زهاند بی درنگ. مولوی (مثنوی چ خاورص 18). می زهاند کوه از آن آواز و قال صد هزاران چشمۀ آب زلال. مولوی (مثنوی چ خاور ص 99). ، قوت دادن در غلبۀ بازی نرد، زیر افکندن. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 38 شود
گشاد کنانیدن و گشودن فرمودن. (ناظم الاطباء). بیرون آوردن و روان ساختن آب. جوشانیدن آب از چشمه: می زهاند می برد تا معدنش اندک اندک تا نبینی بردنش. مولوی. صد سبو رابشکند یک پاره سنگ و آب چشمه می زهاند بی درنگ. مولوی (مثنوی چ خاورص 18). می زهاند کوه از آن آواز و قال صد هزاران چشمۀ آب زلال. مولوی (مثنوی چ خاور ص 99). ، قوت دادن در غلبۀ بازی نرد، زیر افکندن. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 38 شود