جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زیاندن

زیاندن

زیاندن
به جان آوردن. حیات دادن. (ناظم الاطباء). زندگی دادن: بدانکه روزی دهنده بندگان منم اگر خواهم ترا بمیرانم و اگر خواهم بزیانم. توبه کن. (قصص الانبیاء ص 100).
بفضل خویش مسلمان زیان مرا یارب
بری مکن ز مسلمانی ار بری جانم.
سوزنی (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به زی و زیستن شود
لغت نامه دهخدا

زایاندن

زایاندن
کمک کردن به زائو هنگام زاییدن و بچۀ او را گرفتن، به زادن وا داشتن، مامایی کردن
زایاندن
فرهنگ فارسی عمید

زیانیدن

زیانیدن
زنده کردن. (آنندراج). احیا کردن و زنده کردن و دوباره حیات دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

زایاندن

زایاندن
یاری دادن به زچه گاه زادن. زایاندن ماما زاچه را. زایانیدن. و رجوع به زایانیدن شود
لغت نامه دهخدا