- زَارِع
- کشاورز، کاشت
معنی زَارِع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دولت مردانه، سختگیر، سخت، محض، استوار
گسترده، گرسنه
قابل جمع آوری، گرمایش، جمع آور، مسجد
دونده، در جریان است، نزدیکی، در حال انجام است، جاری شدن
سیلابی، جارو کردن
زخم زننده، آزاردهنده
صنعت گر، سازنده
ساختگی، صندوقدار
خراب، آشکار، فریاد زننده، جیغ کش، فریاد کشیدن، جیغ زدن
بی پرده، صادقانه
پیش بین، او می داند، فهمیده
اتّفاقی، مناقصه گزار
سرگشته، گمشده، سرگردان
اضطراری
وابسته، ادامه داد، شاگرد، زیر دست
چهارم
چابک، شوخ، ماهر، مبتکرانه
فریبکار، فریبنده، فریب دهنده، فریب آمیز، دوچهره، حیله ای
خیابانی، خیابان
برتر، برجسته، بارز بودن
خنک، سرد
فروشنده
ماورایی، فراطبیعی
فرسوده، ویران شده
سوزاننده، گنجه، سوزان، مشعل
بازگشتی، برگشت
مشتاق
سرایدار، یک نگهبان، نگهبان، نگهبان ساختمان
انگیزش، انگیزه، پیشرانه، دلیل
مطیع، موضوع، تسلیم شده
عالی، شگفت انگیز، جالب، شکوهمند
محرّک، بازدارنده، دافع
اختلاس گر، دزد، دزدانه